مترادف ناشتا : صبحانه نخورده، گرسنه، روزه
ناشتا
مترادف ناشتا : صبحانه نخورده، گرسنه، روزه
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
صبحانهنخورده، گرسنه
روزه
۱. صبحانهنخورده، گرسنه
۲. روزه
فرهنگ فارسی
گرسنه، شخص گرسنه که ازبامدادچیزی نخورده باشد، ناشتاب نیزگفته شده، ناشتایی:غذائی که صبح خورند
( اسم ) ۱ - نخورده ماندن از بامداد تا پاسی از روز. ۲ - ( صفت ) کسی که از بامداد تا پاسی از روز چیزی نخورده :[ وقتی ناشتا هستی سیگار نکش که خیلی ضرر دارد.] ۳ - در حال نخوردگی غذااز دیرباز: [...با یک دسته کاسنی هفت روز بخورند ناشتاجگر و زهره را بشوید.] یا به ناشتا: شورابه های بیمزه ناخوش اندراو همچون دهان صاحب علت بناشتا. ( معزی .۲۵ )
( اسم ) ۱ - نخورده ماندن از بامداد تا پاسی از روز. ۲ - ( صفت ) کسی که از بامداد تا پاسی از روز چیزی نخورده :[ وقتی ناشتا هستی سیگار نکش که خیلی ضرر دارد.] ۳ - در حال نخوردگی غذااز دیرباز: [...با یک دسته کاسنی هفت روز بخورند ناشتاجگر و زهره را بشوید.] یا به ناشتا: شورابه های بیمزه ناخوش اندراو همچون دهان صاحب علت بناشتا. ( معزی .۲۵ )
فرهنگ معین
(ص . ) گرسنه ، کسی که از صبح غذا نخورده باشد، صبحانه نخورده .
لغت نامه دهخدا
ناشتا. [ ش ْ /ش ِ ] ( ص ) ناهار را گویند که از بامداد باز چیزی نخوردن است. ( برهان قاطع ) . به معنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آن را ناشتاب نیز گویند. ( انجمن آرا ). کسی که از صبح چیزی نخورده باشد. ( فرهنگ نظام ) . گرسنه بودن یعنی نهار ماندن که از بامداد چیزی نخورده باشد. ( غیاث اللغات ). رائق. علی الریق. ناهار. آب دهن. خف : با یک دسته کاسنی هفت روز بخورندناشتا جگر و زهره را بشوید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا.
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
زین به نواله ای دهن ناشتای خاک.
عمری نشسته باشد و گویند ناشتاست.
مخور این نان و آش ، خون خور خون.
اگر باید انگشت زد بر تراب.
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا.
خاقانی.
جان از درون به فاقه و تن از برون به برگ دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
خاقانی.
سوگند هم به خاک عزیزش که خورده نیست زین به نواله ای دهن ناشتای خاک.
خاقانی.
محروم آن گرسنه که بر خوان پادشاعمری نشسته باشد و گویند ناشتاست.
کمال اسماعیل.
کودکان ناشتا پدر مدیون مخور این نان و آش ، خون خور خون.
اوحدی ( جام جم ص 223 ).
مخور ناشتا تا توانی شراب اگر باید انگشت زد بر تراب.
نزاری قهستانی.
فرهنگ عمید
۱. شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد.
۲. گرسنه، غذانخورده.
* ناشتا شکستن: [مجاز] غذایی اندک در بامداد خوردن، ناشتایی خوردن.
۲. گرسنه، غذانخورده.
* ناشتا شکستن: [مجاز] غذایی اندک در بامداد خوردن، ناشتایی خوردن.
۱. شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد.
۲. گرسنه؛ غذانخورده.
〈 ناشتا شکستن: [مجاز] غذایی اندک در بامداد خوردن؛ ناشتایی خوردن.
دانشنامه عمومی
ناشْتا، وَرْناشتا؛ در گویش گنابادی یعنی صبحانه نخورده.
گویش مازنی
/naashtaa/ گرسنه
گویش بختیاری
ناشتا، صبحانه نخورده.
جدول کلمات
گرسنه
پیشنهاد کاربران
صبحانه
کلمات دیگر: