برابر پارسی : پیوستن، پیونددادن
وصل کردن
برابر پارسی : پیوستن، پیونددادن
فارسی به انگلیسی
to unite, to connect
throw, attach, bonds, connect, hitch, join, yoke
فارسی به عربی
اوصل , برغی , زوج
مترادف و متضاد
جفت کردن، پیوستن، بهم بستن، وصل کردن، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن
پیوستن، متصل کردن، عطف کردن، بستن، وصل کردن، مربوط کردن، با هم متصل کردن
پیچاندن، پیچیدن، وصل کردن، پیچ دادن، گاییدن، خست کردن
جفت کردن، وصل کردن، در زیر یوغ اوردن
پیوستن، وصل کردن، قرین شدن
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱- پیونددادن پیوستن مقابل فصل جدا کردن : (( تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی . ) ) ( مثنوی ) ۲ - پیوند زدن بدرخت .
واژه نامه بختیاریکا
کِتِن کِردِن
جدول کلمات
نصب, ربط
پیشنهاد کاربران
وصل کردن تلفن به کسی : انتقال خط تلفن به آن شخص ، تلفنی که زنگ زده است را به تلفن آن شخص وصل کنیم .
( ( " آقای زرجو دوبار تلفن کردند. وصل کردم به خانم مساوات. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 9 . ) )
( ( " آقای زرجو دوبار تلفن کردند. وصل کردم به خانم مساوات. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 9 . ) )
کلمات دیگر: