<div class="boxBd">نکومنظر. [ ن ِ م َ ظَ ] ( ص مرکب ) نکودیدار. که ظاهرو قیافه ای خوش و مطبوع و پسندیده دارد : <br>دی همی آمد از بر سلطان <br>آن نکومنظر نکومخبر.<div class="au">فرخی.</div>یمین دولت محمود شهریار جهان <br>خدایگان نکومنظر و نکومخبر.<div class="au">فرخی.</div>شادمان باد و به هر کام که دارد برساد<br>آن نکوخوی نکومنظر نیکومخبر.<div class="au">فرخی.</div>خدای مهر نبوت نمود باز به خلق <br>از آن رسول نکومخبر نکومنظر.<div class="au">ناصرخسرو.</div></div>

نکومنظر. [ ن ِ م َ ظَ ] ( ص مرکب ) نکودیدار. که ظاهرو قیافه ای خوش و مطبوع و پسندیده دارد : دی همی آمد از بر سلطان آن نکومنظر نکومخبر. فرخی. یمین دولت محمود شهریار جهان خدایگان نکومنظر و نکومخبر. فرخی. شادمان باد و به هر کام که دارد برساد آن نکوخوی نکومنظر نیکومخبر. فرخی. خدای مهر نبوت نمود باز به خ

لغت نامه دهخدا

<div class="boxBd">نکو دیدار که ظاهر و قیافه ای خوش و مطبوع و پسندیده دارد .</div>

نکو دیدار که ظاهر و قیافه ای خوش و مطبوع و پسندیده دارد .

نکو منظر

فرهنگ فارسی

لغت نامه دهخدا