کلمه جو
صفحه اصلی

رقیقه

مترادف و متضاد

gypsophila (اسم)
رقیقه

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) مونث رقیق : مایعات رقیقه . ۲ - ( اسم ) ( تصوف ) لطیفهایست روحانی . ۳ - ( تصوف ) واسطه لطیفه روحانی که امداد و فیوضات و اصل از حق بخلق است که آنرا [[ رقیقه نزول ]] نامند .

لغت نامه دهخدا

( رقیقة ) رقیقة. [رَ قی ق َ ] ( ع ص ) رقیقه. تأنیث رقیق. زن مملوک. ( ناظم الاطباء ). || نرم و ملایم : نار رقیقة؛ نار لینة. آتش نرم. آتش ملایم. ( یادداشت مؤلف ). || مؤنث رقیق. ج ، رِقاق. ( از اقرب الموارد ).
رقیقه. [ رَ قی ق َ / ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) هر چیزی که تنکی و نازکی و رقت داشته باشد. ضد غلیظه. ( ناظم الاطباء ): مایعات رقیقه ؛ آشامیدنیهای آبکی. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح عرفانی ) واسطه ٔلطیفه روحانی که امداد و فیوضات واصل از حق به خلق است که آن را رقیقه نزول نامند. ( فرهنگ فارسی معین ). لطیفه ای است روحانی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

رقیقه . [ رَ قی ق َ / ق ِ ] (ع ص ، اِ) هر چیزی که تنکی و نازکی و رقت داشته باشد. ضد غلیظه . (ناظم الاطباء): مایعات رقیقه ؛ آشامیدنیهای آبکی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح عرفانی ) واسطه ٔلطیفه ٔ روحانی که امداد و فیوضات واصل از حق به خلق است که آن را رقیقه ٔ نزول نامند. (فرهنگ فارسی معین ). لطیفه ای است روحانی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).


رقیقة. [رَ قی ق َ ] (ع ص ) رقیقه . تأنیث رقیق . زن مملوک . (ناظم الاطباء). || نرم و ملایم : نار رقیقة؛ نار لینة. آتش نرم . آتش ملایم . (یادداشت مؤلف ). || مؤنث رقیق . ج ، رِقاق . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. = رقیق
۲. [قدیمی] کنیز، کنیز زرخرید.

پیشنهاد کاربران

مرتبه نازله یک حقیقت واحد را گویند


کلمات دیگر: