کلمه جو
صفحه اصلی

خشتچه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خشت کوچک . ۲ - قطعه ای پارچ. مربع که در انتهای آستین لباس و زیر بغل دوخته شود . ۳ - قطعه ای پارچه که بین دو پاچ. شلوار میدوزند خشتک .
خشت کوچک خشتک

لغت نامه دهخدا

خشتچه. [ خ ِ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) خشت کوچک. خشتک. || پارچه چهارگوشه ای که در زیر بغل جامه دوزند. ( از ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ). || سونچه. سوژه پیراهن و جبه. ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ). بغلک. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بجای خشتچه گر شصت نافه بردوزی
هم ایچ کم نشودگند زشت آن بغلت.
عماره مروزی.
|| پارچه چهارگوشه ای که میان تنبان دوزند. ( از ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). خِشتَک. || آینه زانو. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= خشتک: به جای خشتچه گر شست نافه بردوزی / هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت (عماره: شاعران بی دیوان: ۳۵۳ ).


کلمات دیگر: