نمودادن، رویاندن، تناور، ساختن، جنباندن
بالاندن
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۱. نمو دادن، رویاندن.
۲. تناور ساختن.
۳. جنباندن: یک قصیده هزارجا خوانده / پیش هر سفله ریش بالانده (سنائی: مجمع الفرس: بالانده ).
۲. تناور ساختن.
۳. جنباندن: یک قصیده هزارجا خوانده / پیش هر سفله ریش بالانده (سنائی: مجمع الفرس: بالانده ).
کلمات دیگر: