همگرادني کردن , خوشه چيني کردن , اينسو انسو جمع کردن
اجمع
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
اجمع. [ اَ م َ ] ( ع ص ، ق ) همه. همگی. مؤنث : جَمْعاء. ج ، اجمعون ، اجمعین. ( و آن توکید محض است ). یقال : سرت یومی اجمع و لیلتی جمعاء؛ همه روز و شب برفتم. ( مهذب الاسماء ). || ( ن تف ) گردکننده تر. جمعآورنده تر.
- امثال :
اجمع من ذَرّة.
اَجمع من نملة. ( مجمع الامثال میدانی ).
- امثال :
اجمع من ذَرّة.
اَجمع من نملة. ( مجمع الامثال میدانی ).
فرهنگ عمید
کامل ترین، جامع ترین.
کلمات دیگر: