کلمه جو
صفحه اصلی

عطف کردن

فارسی به انگلیسی

advert, invoke, to refer, to advert, to connect, to cause to return

to refer, to advert, to connect, to cause to return


advert, invoke


مترادف و متضاد

direct (فعل)
سوق دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، عطف کردن، متوجه ساختن، امر کردن، هدایت کردن، معطوف داشتن

connect (فعل)
پیوستن، متصل کردن، عطف کردن، بستن، وصل کردن، مربوط کردن، با هم متصل کردن

advert (فعل)
توجه کردن، عطف کردن

refer (فعل)
عطف کردن، ذکر کردن، فرستادن، مراجعه کردن، منسوب بودن، بازگشت دادن، رجوع کردن به، منتسب کردن، عطف کردن به

hark back (فعل)
عطف کردن، برگشتن

retrospect (فعل)
عطف کردن

turn (فعل)
عطف کردن، تغییر دادن، بر گرداندن، پیچاندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، منحرف شدن، معطوف داشتن، چرخ زدن، پشت و رو کردن، تاه زدن، گشتن، گرداندن، معکوس کردن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، دگرگون ساختن

return (فعل)
عطف کردن، بر گرداندن، برگشتن، پس دادن، عود کردن، برگشت دادن، مراجعت کردن

فرهنگ فارسی

روی برگردانیدن برگشتن

لغت نامه دهخدا

عطف کردن. [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روی برگردانیدن. برگشتن. از سویی گشتن و سوی دیگر روی کردن : بر آن بود که عطفی کند بر جانب کالف تا راه آموی گیرد. ( تاریخ بیهقی ص 232 ).
- عطف زمام کردن و عطف عنان کردن ؛ سر ستور را برگردانیدن و برگشتن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).
|| سخن را به سخنی بازگردانیدن. سخنی را به سخنی بستن با حرفی چون واو و امثال آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به عطف ( مص ) شود. || کنایه از روی برگردانیدن باشد، خواه به خشم و ناز و خواه به قهر و غضب. ( برهان ). کنایه از یک طرف شدن. ( آنندراج ). کنایه از رو برگردانیدن است به خشم و قهر. ( انجمن آرا ) :
عطف کنم لیک از بیم کس
از پی تعظیم شکوه تو بس.
میرخسرو ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

متمایل کردن به عقب مثل زمانی که گفته می شود شاخه درخت را عطف کن.


کلمات دیگر: