کلمه جو
صفحه اصلی

چهاربندی

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) توبر. پشتی که چهار بند دارد و مسافران پیاده و روستاییان آنرا بپشت خود بندند.
توبره پشتی که چهار بند دارد و مسافران پیاده و روستائیان آنرا به پشت بندند ٠ یا ریسمانی که سوار تازه کار را با آن بر اسب بندند تا سوار کاری بیاموزد ٠

لغت نامه دهخدا

چهاربندی. [ چ َ / چ ِ ب َ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) توبره پشتی که چهاربند دارد و مسافران پیاده و روستائیان آن را به پشت بندند. ( فرهنگ فارسی معین ). || ریسمانی که سوار تازه کار را با آن بر اسب بندند تا سوارکاری بیاموزد. رجوع به چاربندی شود.

فرهنگ عمید

توبره پشتی که چهاربند دارد و بعضی از مسافران پیاده و دهقانان به پشت خود می بندند.


کلمات دیگر: