کلمه جو
صفحه اصلی

نذری

فارسی به انگلیسی

vowed, oblatory, gratuitous, votive

free, gratuitous


vowed, votive, oblatory


votive


مترادف و متضاد

votive (صفت)
نذری، نذر شده

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) آنچه که بعنوان نذردرراه خدادهند: میرزای مخدوم تصدیق اذعان ایشان کرده وجوه نذری راکه قریب بدویست تومان بوده بان جماعت دادند... ۲ - مجانی مفت مفت مسلم : یک اتومبیل رسیدومارانذری سوار کردوبه شمیران رساند.
نذری یا کاشی یا نذری شاملو از طایفه شاملو و از شعرای قرن یازهم است بروایت مولف مجمع الخواص که با وی معاصر بوده نذری شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست .

فرهنگ معین

(نَ ) (ص نسب . ) آن چه که رایگان به عنوان نذر در راه خدا دهند.

لغت نامه دهخدا

نذری . [ ن َ ] (ص نسبی ) آنچه نذر کنند. آنچه نذر شده باشد. نذرانه . منسوب به نذر. رجوع به نذر شود: آش نذری . گوسفند نذری .


نذری . [ ن ُ را ] (ع اِ) ترس . بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نُذُر. نذارة. انذار. (از المنجد).


نذری. [ ن ُ را ] ( ع اِ ) ترس. بیم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نُذُر. نذارة. انذار. ( از المنجد ).

نذری. [ ن َ ] ( ص نسبی ) آنچه نذر کنند. آنچه نذر شده باشد. نذرانه. منسوب به نذر. رجوع به نذر شود: آش نذری. گوسفند نذری.

نذری. [ ن َ ] ( اِخ ) نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفه شاملو و از شعرای قرن یازدهم است. به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری «شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام ، با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست. با حسن بیگ عجزی زدوخورد کرد، حسن بیگ سر او را شکست ، او گریبان حسن بیگ را چاک زد. از اینجابلندی و کوتاهی قد هر یک معلوم می گردد»! او راست :
به کنج هجر تو آن بی کسم که گر میرم
کسی به پرسش من جز بلا نمی آید.
تازه عاشق گشته ام چشم ترحم وامگیر
نومسلمان گشته را یک چند عزتها بود.
نمی دانم چه بی دردی است یارب ناصح ما را
که چاک سینه را از چاک پیراهن نمی داند.
صبا تاری که از زلف تو بگشود
برهمن زینت زنار خود کرد
دو روزی یار با ما سرگران بود
ولی آخر محبت کار خودکرد.
دلت آزرده می گردد خدا را در دلم مگذر
که ویران گشته پر تنگ است و در وی درد بسیار است.
رجوع به مجمع الخواص ص 212 و صبح گلشن ص 514 وقاموس الاعلام ج 6 و آتشکده آذر ص 27 و ریاض الجنه ص 931و شمع انجمن ص 458 و فرهنگ سخنوران ص 599 شود.

نذری . [ ن َ ] (اِخ ) نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفه ٔ شاملو و از شعرای قرن یازدهم است . به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری «شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام ، با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست . با حسن بیگ عجزی زدوخورد کرد، حسن بیگ سر او را شکست ، او گریبان حسن بیگ را چاک زد. از اینجابلندی و کوتاهی قد هر یک معلوم می گردد»! او راست :
به کنج هجر تو آن بی کسم که گر میرم
کسی به پرسش من جز بلا نمی آید.
تازه عاشق گشته ام چشم ترحم وامگیر
نومسلمان گشته را یک چند عزتها بود.
نمی دانم چه بی دردی است یارب ناصح ما را
که چاک سینه را از چاک پیراهن نمی داند.
صبا تاری که از زلف تو بگشود
برهمن زینت زنار خود کرد
دو روزی یار با ما سرگران بود
ولی آخر محبت کار خودکرد.
دلت آزرده می گردد خدا را در دلم مگذر
که ویران گشته پر تنگ است و در وی درد بسیار است .
رجوع به مجمع الخواص ص 212 و صبح گلشن ص 514 وقاموس الاعلام ج 6 و آتشکده ٔ آذر ص 27 و ریاض الجنه ص 931و شمع انجمن ص 458 و فرهنگ سخنوران ص 599 شود.



کلمات دیگر: