کلمه جو
صفحه اصلی

ملنگ


مترادف ملنگ : تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور، سرحال، بانشاط، درویش، قلندر هند، افغانستان، کم خرد، نادان

فارسی به انگلیسی

jovial, lively, spirited, sprightly, gay, tipsy, [rare] ecstasied, irregularly shaped, irregularlycubical

gay, tipsy, [rare] ecstasied, irregularly shaped, irregularlycubical


jovial, lively, spirited, sprightly


مترادف و متضاد

تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور


سرحال، بانشاط


درویش، قلندر (هند، افغانستان)


کم‌خرد، نادان


۱. تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور
۲. سرحال، بانشاط
۳. درویش، قلندر (هند، افغانستان)
۴. کمخرد، نادان


فرهنگ فارسی

شهریست در جزیره جاوه جزئ کشور اندونزی که ۴۲۲٠٠٠ تن جمعیت دارد .
سرخوش، مست، بیخود، مجرد
( صفت ) ۱ - سرخوش تردماغ . یا مست و ملنگ . سرحال . ۲ - بیخود بیهوش . ۳ - سر و پا برهنه . ۴ - در هندوستان گروهی از فقرا را گویند که موی سرها نگاه دارند و خاکستر بر او مالند و ظاهر ایشان مثل سناسیان - که فرقه ای از فقرای هند و است - باشد و اینها خود را منسوب به جناب شاه بدیع الزمان حداد کنند . ۵ - گیاهی است شبیه تاج خروس که گلهایش مانند موهای دراز ملنگان باشد توضیح با ماخذی که در دست است هویت این گیاه را نشناختیم .

فرهنگ معین

(مَ لَ ) (ص . ) سرخوش ، مست .

لغت نامه دهخدا

ملنگ . [ م َ ل َ ] (اِخ ) شهری است واقع در جزیره ٔ جاوه ازکشور اندونزی که 341000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).


ملنگ . [ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی است که در شهرستان زابل واقع است و 192 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


ملنگ. [ م َ ل َ ] ( ص ) مردم مجردسر و پابرهنه. ( برهان ). به معنی سر و پا برهنه. ( آنندراج ). مردم سر و پا برهنه و مجرد. ( فرهنگ رشیدی ) :
صفات نور تو روی رخان بسته نقاب
صفات ظلمت تو زنگیان عور ملنگ.
شاه داعی شیرازی ( از آنندراج ).
- مست وملنگ ؛ مست طافح. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سرخوش. بانشاط. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
|| بیهوش و مست الهی را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). مست سرخوش. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). در فرهنگ رشیدی گوید: مردم سر و پا برهنه و مجرد و بیت کاتبی را شاهد آورده و غلط است ، ملنگ همان طافح صفت مست است و بس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مثال کاتبی از سنگلاخ وادی فقر
ملنگ واربه پایان بر این طریق و ملنگ
میار عذر که ره دور و مرکبم لنگ است
که عذر لنگ نیاید ز رهروان ملنگ.
کاتبی ( از آنندراج ).

ملنگ. [ م َ ل َ ] ( اِخ ) شهری است واقع در جزیره جاوه ازکشور اندونزی که 341000 تن سکنه دارد. ( از لاروس ).

ملنگ. [ م َ ل َ ] ( اِخ ) دهی از بخش میان کنگی است که در شهرستان زابل واقع است و 192 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

ملنگ . [ م َ ل َ ] (ص ) مردم مجردسر و پابرهنه . (برهان ). به معنی سر و پا برهنه . (آنندراج ). مردم سر و پا برهنه و مجرد. (فرهنگ رشیدی ) :
صفات نور تو روی رخان بسته نقاب
صفات ظلمت تو زنگیان عور ملنگ .

شاه داعی شیرازی (از آنندراج ).


- مست وملنگ ؛ مست طافح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرخوش . بانشاط. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
|| بیهوش و مست الهی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مست سرخوش . (انجمن آرا) (آنندراج ). در فرهنگ رشیدی گوید: مردم سر و پا برهنه و مجرد و بیت کاتبی را شاهد آورده و غلط است ، ملنگ همان طافح صفت مست است و بس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مثال کاتبی از سنگلاخ وادی فقر
ملنگ واربه پایان بر این طریق و ملنگ
میار عذر که ره دور و مرکبم لنگ است
که عذر لنگ نیاید ز رهروان ملنگ .

کاتبی (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

۱. سرخوش، مست، بی خود.
۲. مجرد.

گویش مازنی

/maleng/ سرحال و با نشاط - نامی برای سگ

۱ سرحال و با نشاط ۲نامی برای سگ


واژه نامه بختیاریکا

( مِلِنگ * ) عریان

پیشنهاد کاربران

نه ترس. شجاع و دلیر. پور زور. پور مهرو معرفت. آزادی خواه. وطن دوست.



معنی لغت در بلوچستان

ملنگ به معنا پا برهنه و مجرد و سرگردان که عمرش را بیهوده میگذراند

دیوانه. نه ترس. شجاع. دلیر. پور روز.
با معرفت. وطن دوست. آزادی طلب


کلمات دیگر: