کلمه جو
صفحه اصلی

منول

فرهنگ فارسی

نورد بافنده که چوبی باشد مدور .

لغت نامه دهخدا

منول. [ م ِن ْ وَ ] ( ع اِ ) نورد بافنده که چوبی باشد مدور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نورد جولاهگان. ( ناظم الاطباء ). منوال. چوب حائک. ( از اقرب الموارد ).

منول. [ م ُ ن َوْ وَ ] ( اِخ ) دیهی است از دهستان فیروزکلای کجور به مازندران. رجوع به سفرنامه مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود.

منول . [ م ِن ْ وَ ] (ع اِ) نورد بافنده که چوبی باشد مدور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نورد جولاهگان . (ناظم الاطباء). منوال . چوب حائک . (از اقرب الموارد).


منول . [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دیهی است از دهستان فیروزکلای کجور به مازندران . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود.


گویش مازنی

/mannool/ آبی که بوسیله ی مانعی از رفتن بازماند - لبریز – پر

۱آبی که بوسیله ی مانعی از رفتن بازماند ۲لبریز – پر



کلمات دیگر: