طوفان . گرداب .
چهارموج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چهارموج. [ چ َ / چ ِ م َ / مُو ] ( اِ مرکب ) طوفان. گرداب. رجوع به چارموج شود.
- چهارموج بلا ؛ بلا که از چهار جهت روی آورد. داهیه که از هر جانب روی کند. مجازاً به معنی بلای بزرگ. مصیبت عظیم. فتنه تامه. بلای هول :
در میان چهارموج بلا
تو هم ای دل بلای ما شده ای.
- چهارموج بلا ؛ بلا که از چهار جهت روی آورد. داهیه که از هر جانب روی کند. مجازاً به معنی بلای بزرگ. مصیبت عظیم. فتنه تامه. بلای هول :
در میان چهارموج بلا
تو هم ای دل بلای ما شده ای.
؟
فرهنگ عمید
۱. طوفان شدید دریا.
۲. غرقاب، گرداب.
۲. غرقاب، گرداب.
کلمات دیگر: