کلمه جو
صفحه اصلی

اموخته

فارسی به انگلیسی

broken, accustomed, accomplished, educated, experienced, learned, literate, alumna, alumnus, finished, information, longhair, longhaired, tame, used, addicted

مترادف و متضاد

experienced (صفت)
با تجربه، ورزیده، اموخته

taught (صفت)
اموخته

فرهنگ فارسی

( آموخته ) ( اسم ) ۱ - یاد گرفته تعلیم گرفته. ۲ - موئ دب فرهخته . ۳ - معتاد خوگر. ۴ - رام شده مائ نوس دست آموز .

فرهنگ معین

( آموخته ) (تِ ) (ص مف . )۱ - یاد گرفته ، تعلیم گرفته . ۲ - مؤدب ، فرهیخته . ۳ - عادت کرده . ۴ - دست آموز. ۵ - مطیع .

لغت نامه دهخدا

( آموخته ) آموخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) آمُخته. یادگرفته. متعلِّم. || فرهخته. مؤدَّب. || مدرَّب. دست آموز. رام شده.مأنوس. مربّی ̍. خوگر. خوگرفته. معتاد :
وزآن پس برفتند سیصد سوار
پس ِ بازداران همه یوزدار...
پلنگان و شیران آموخته
بزنجیر زرین دهان دوخته.
فردوسی ( از فرهنگ نویسان ).
روان گرد بر گرد اسپرغمی را
تَذَروان آموخته ماده و نر.
فرخی.
- آموخته شدن ؛ خو گرفتن. عادت کردن. معتاد شدن.
- آموخته کردن ؛ دست آموز کردن. عادت دادن به.
- مثل گنجشک آموخته ؛ سخت مأنوس.
|| آمیخته.

فرهنگ عمید

( آموخته ) ۱. یادگرفته، تعلیم گرفته.
۲. آنچه کسی یادگرفته باشد.

واژه نامه بختیاریکا

( آموخته ) آمُختِه

پیشنهاد کاربران

یاد گرفته

یاد گرفتن

یاد گرفته بود


کلمات دیگر: