کلمه جو
صفحه اصلی

اعترار

فرهنگ فارسی

نیازمند و محتاج بودن که پیش آید جهت معروف و سوال نکردن . مولف نشوئ اللغه ارد المعتر فقیری که معترض باشد جهت معروف بی آنکه سوال کند .

لغت نامه دهخدا

اعترار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) نیازمند و محتاج بودن که پیش آید جهت معروف و سؤال نکردن. ( از منتهی الارب ). مؤلف نشوءاللغة آرد: المعتر؛فقیری که معترض باشد جهت معروف بی آنکه سؤال کند. ( از نشوءاللغه ص 61 ) ( از متن اللغة ). معترض بودن امر معروف را بدون سؤال کردن. ( از اقرب الموارد ). تعرض کردن در سؤال. ( تاج المصادر بیهقی ). تعرض کردن. ( المصادر زوزنی ). نیازمند گردیدن. ( ناظم الاطباء ). || بی سؤال بخشیدن. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت بخط مؤلف ). || دیدن و ملاقات کردن. ( از متن اللغة ). || پیش آمدن. ( یادداشت بخط مؤلف ).


کلمات دیگر: