مورد اطمینان قرار گرفتن وثوق و اطمینان بکسی پیدا کردن .
اعتماد افتادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اعتماد افتادن. [ اِ ت ِ اُ دَ ]( مص مرکب ) مورد اطمینان قرار گرفتن. وثوق و اطمینان بکسی پیدا شدن : از جمله همه معتمدان و خدمتکاران اعتماد بر وی افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 105 ).
کلمات دیگر: