کلمه جو
صفحه اصلی

مقاسا

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) رنج چیزی را کشیدن : [ و اگر نه آنستی که تن من بر این رنجها الفت گرفته است و در مقاسات شداید خو کرده در این حوادث زندگانی چگونه ممکن باشدی ? ] ( کلیله . مصحح مینوی . ۲ ) ۱۸۷ - سختی کشیدن با کسی . ۳ - ( اسم ) تحمل رنج و سختی.
تحمل رنج و سختی

لغت نامه دهخدا

مقاسا. [ م ُ ]( از ع ، اِمص ) تحمل رنج و سختی. مقاسات :
هله منشین و میاسا بهل این صبر و مواسا
بگزین جهد و مقاسا که چو دیگم به شرر بر.
مولوی ( دیوان کبیر چ فروزانفر ج 3 ص 2 ).


کلمات دیگر: