کلمه جو
صفحه اصلی

مقامگاه

فرهنگ فارسی

مثوی اقامتگاه محل اقامت

لغت نامه دهخدا

مقامگاه. [ م ُ ] ( اِ مرکب ) مَثوی ̍. ( دهار ). اقامتگاه. محل اقامت : نصربن احمد گفت : تابستان کجا رویم که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم. ( چهارمقاله ص 51 ). چون ابوسعید شیبی به قومس رسید که مقامگاه نصر بود با او همان رفت که... ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 100 ). گفت ای شکال اینک آثار و انوار آن مقامگاه از دور می بینم.( مرزبان نامه ). چون به مقامگاه رسیدند وحوش آمدند و به قدوم ایشان یکدیگر را تهنیت دادند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 169 ). عزیمت مراجعت تصمیم فرمود و با مقامگاه قدیم آمد. ( جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 43 ). لشکر نیز با مقامگاهها شده مانند برق از میغ قاصد او شد و مغافصةً او را فروگرفت. ( جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 48 ). در فلان حد که مقامگاه ایشان است گنجی است که افراسیاب نهاده است. ( جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 166 ).


کلمات دیگر: