کلمه جو
صفحه اصلی

اعتمال

فرهنگ فارسی

بکار داشتن خود را . کاری مربوط بخود انجام دادن .

لغت نامه دهخدا

اعتمال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بکار داشتن خود را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کاری مربوط بخود انجام دادن ، یقال : «الرجل یعتمل لنفسه و یستعمل غیره ». ( از اقرب الموارد ). عَمل. ( المصادر زوزنی ). || اضطراب کردن در عمل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در کار اضطراب کردن. ( از اقرب الموارد ). || پیوسته بودن بر کاری. || بکار آوردن. || آبادان کردن زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: