کلمه جو
صفحه اصلی

مقابلت

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مقابله : [ مضارعت مشابهت و مقابلت راست . ] ( المعجم . مد . چا. ۵۴:۱ )
مقابله یا دشمنی

لغت نامه دهخدا

مقابلت. [ م ُب َ / ب ِ ل َ ] ( از ع ، اِمص ) مقابلة. مقابله. و رجوع به مقابلة و مقابله شود. || دشمنی. مخالف.ستیزه جویی : و آن کس که به مقابلت و مقاتلت تلقی کرد... با اتباع و اولاد... نیست گردانید. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 17 ). هنگام مقابلت و مقاتلت صفوف ، سربه سر حشو باشند و هیچ کدام به میدان مبارزت بارز نشوند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 23 ).

مقابلة. [ م ُ ب َ ل َ ] ( ع مص ) روی فراروی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || روباروی شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). روباروی شدن و مواجه گردیدن. ( از ناظم الاطباء ). || با یکدیگربرابری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || با یکدیگر برابر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || دو تا کتاب را با هم راست کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قابل الکتاب بالکتاب ؛ کتاب را با کتاب دیگر خواند تا ببیند که با یکدیگر مطابقه می کنند یا نه. معارضة. ( از اقرب الموارد ). معارضه دو کتاب با هم. واخوان کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مقابله شود. || نعلین را دوال کردن که در میان انگشتان باشد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). دوال ساختن نعل را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دوال ساختن برای نعل و قبال بربستن بر نعل. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دوتا کردن گیسوی کفش را تا گره آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دوتا کردن گیسوی بند کفش تا گره آن. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) شاة مقابلة؛ گوسپند پاره گوش بریده از پیش آونگان گذاشته ، ضد مدابرة که آونگان گذاشته باشد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

مقابلت . [ م ُب َ / ب ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مقابلة. مقابله . و رجوع به مقابلة و مقابله شود. || دشمنی . مخالف .ستیزه جویی : و آن کس که به مقابلت و مقاتلت تلقی کرد... با اتباع و اولاد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 17). هنگام مقابلت و مقاتلت صفوف ، سربه سر حشو باشند و هیچ کدام به میدان مبارزت بارز نشوند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 23).



کلمات دیگر: