کلمه جو
صفحه اصلی

مقارفه

فرهنگ فارسی

با هم آمیختن یا نزدیک شدن

لغت نامه دهخدا

( مقارفة ) مقارفة. [ م ُ رَ ف َ ] ( ع مص ) با هم آمیختن. قِراف. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آمیزش کردن به گناه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آمیزش کردن گناه را. ( از ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || گائیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). جماع کردن با زن. ( از محیط المحیط ). آرامش. نزدیکی کردن با زن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || رسیدن اندکی از بیماری جرب شتر را. ( از اقرب الموارد ). || چرانیدن گوسفند در زمین و باز ده. ( از اقرب الموارد ).

مقارفة. [ م ُ رَ ف َ ] (ع مص ) با هم آمیختن . قِراف . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمیزش کردن به گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیزش کردن گناه را. (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جماع کردن با زن . (از محیط المحیط). آرامش . نزدیکی کردن با زن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || رسیدن اندکی از بیماری جرب شتر را. (از اقرب الموارد). || چرانیدن گوسفند در زمین و باز ده . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: