کلمه جو
صفحه اصلی

مغروس

فارسی به انگلیسی

planted

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) کاشته شده کشته . ۲ - نهال درخت : [ بر سر سرو زند پرده عشاق تذرو ورشان نای زند بر سر هر مغروسی . ] ( منوچهری . د . چا . ۱۲۷ : ۲ )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - کاشته شده ، کشته . ۲ - نهال ، درخت .

لغت نامه دهخدا

مغروس. [ م َ ] ( ع ص ) شجر مغروس ؛ درخت نشانیده شده بر زمین. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). کاشته. نشانده. برنشانده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
در دل عارفان حضرت تو
صد نهال از محبتت مغروس.
سنائی.
- مغروس گرداندن ؛ مغروس گردانیدن. کاشتن. نشاندن : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده در محوطات خمسه مذکوره مغروس گرداند. ( مکاتبات رشیدی ).
|| ( اِ ) درخت. نهال :
بر سر سرو زندپرده عشاق تذرو
ورشان نای زند بر سر هر مغروسی.
منوچهری.

فرهنگ عمید

کاشته شده، در زمین نشانده شده.


کلمات دیگر: