کلمه جو
صفحه اصلی

اقطاع

فارسی به انگلیسی

tract of land assigned to an influential person, grant

Grant


فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - چیزی را از خود بریدن و بکسی دادن بخشیدن ملک یا قطعه زمینی بکسی که از در آمد آن زندگانی گذراند . ۲ - ملک یا قطعه زمین مذکور. جمع : اقطاعات.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بخشیدن ملک یا قطعه زمینی از طرف سلطان به کسی که از درآمد آن زندگانی گذراند. ۲ - سرزنش کردن .

لغت نامه دهخدا

اقطاع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قطیع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قطیع شود. || ج ِ قِطع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). رجوع به قطع شود.

اقطاع. [ اِ ] ( ع مص ) سرزنش نمودن. || غلبه کردن بحجت بر کسی. || سپری گردیدن آب چاه. || بسنده شدن جامه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ببریدن دادن شاخه های درخت را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دستوری دادن در بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن ماکیان از بیضه نهادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خایه مرغ منقطع شدن. ( تاج المصادر ). || هنگام درودن خرما رسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || سپری شدن و بازایستادن باران از قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جوی گذرانیدن بسوی کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || سپری و بریده گردیدن حجت و جواب از کسی و ساکت و ملزم شدن او. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). از حجت وابریده شدن یعنی فروماندن. ( تاج المصادر ). || بخشیدن کسی را پاره ای از زمین خراج. یقال : اقطعه قطیعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کسی را اقطاع دادن. ( المصادر زوزنی ). زمین را به تیول دادن. || ( اِ ) ملک یا قطعه زمین مذکور که کسی را دهند :
دور نه چرخ بهر اقطاعش
قرعه بر هفت کشور اندازد.
خاقانی.
جمشید زمانه شاه مغرب
اقطاع ده جهان دولت.
خاقانی.
ز ملک من اقطاع من میدهی
ادیم سهیل از یمن میدهی.
نظامی.
کم کن اجری که زیادت خورند
خاص کن اقطاع که غارتگرند.
نظامی.
غلامان باقطاع خود تاخته
وطنگاهی از بهر خود ساخته.
نظامی.
چون لبش را بلطف خندان کرد
رسم اقطاع او دوچندان کرد.
نظامی.
سفله را اقطاع دنیی بهتر از عقبی بود
خود جعل را بوی سرگین به ز عود و عنبرست.
عطار.
اگر هشت بهشت را در کلبه ما گشایند و دلالت هر دو سرای باقطاع ما دهند هنوز بدان یک آه که در سحرگاه بر یاد شوق او برآید ندهیم. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
گرفتم که خود خدمتی کرده ای
نه پیوسته اقطاع او خورده ای.
سعدی.

اقطاع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قطیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قطیع شود. || ج ِ قِطع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به قطع شود.


اقطاع . [ اِ ] (ع مص ) سرزنش نمودن . || غلبه کردن بحجت بر کسی . || سپری گردیدن آب چاه . || بسنده شدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ببریدن دادن شاخه های درخت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دستوری دادن در بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن ماکیان از بیضه نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خایه ٔ مرغ منقطع شدن . (تاج المصادر). || هنگام درودن خرما رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سپری شدن و بازایستادن باران از قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جوی گذرانیدن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سپری و بریده گردیدن حجت و جواب از کسی و ساکت و ملزم شدن او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از حجت وابریده شدن یعنی فروماندن . (تاج المصادر). || بخشیدن کسی را پاره ای از زمین خراج . یقال : اقطعه قطیعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کسی را اقطاع دادن . (المصادر زوزنی ). زمین را به تیول دادن . || (اِ) ملک یا قطعه زمین مذکور که کسی را دهند :
دور نه چرخ بهر اقطاعش
قرعه بر هفت کشور اندازد.

خاقانی .


جمشید زمانه شاه مغرب
اقطاع ده جهان دولت .

خاقانی .


ز ملک من اقطاع من میدهی
ادیم سهیل از یمن میدهی .

نظامی .


کم کن اجری که زیادت خورند
خاص کن اقطاع که غارتگرند.

نظامی .


غلامان باقطاع خود تاخته
وطنگاهی از بهر خود ساخته .

نظامی .


چون لبش را بلطف خندان کرد
رسم اقطاع او دوچندان کرد.

نظامی .


سفله را اقطاع دنیی بهتر از عقبی بود
خود جعل را بوی سرگین به ز عود و عنبرست .

عطار.


اگر هشت بهشت را در کلبه ٔ ما گشایند و دلالت هر دو سرای باقطاع ما دهند هنوز بدان یک آه که در سحرگاه بر یاد شوق او برآید ندهیم . (تذکرة الاولیاء عطار).
گرفتم که خود خدمتی کرده ای
نه پیوسته اقطاع او خورده ای .

سعدی .



فرهنگ عمید

۱. بخشیدن مِلک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند.
۲. (اسم ) مِلک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد.
۳. (اسم ) ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد.
۴. [عربی، جمعِ قطیع] = قطیع

دانشنامه عمومی

اِقطاع به واگذاری زمین به افراد نظامی در قبال کارهایی که انجام می دادند گفته می شود که در ابتدا در زمان آل بویه رواج پیدا کرد ولی در زمان سلجوقیان شکل اقطاع تغییر کرد و علاوه بر اینکه به نظامیان واگذار می شد، به افراد دیوانی و لشکری در قبال کارهای دیوانی و دولتی نیز تفویض می شد. تا زمانی که دولت مرکزی قدرتمند بود، برای تقویت اقتصادی دولت مطلوب بود ولی در زمان قتل نظام الملک و ملکشاه دیگر اقطاع برای اقتصاد حکومت ها مطلوب نبود.
اقطاع در دانشنامهٔ ایرانیکا
اقطاع در اصطلاح، واگذاری اراضی از سوی حکومت مرکزی به مقطع برای مدت معینی است و در لغت به معنی قطایع و مفرد آن قطیعه است. اقطاع در زمان آل بویه رواج پیدا کرد.
با حملهٔ مغولان تحولات عمده ای در تشکیلات اراضی به وجود آمد و دیگر اقطاع نمی توانست هزینه های اردوی مغولان را تأمین کند؛ ایلخانان مغول اراضی را به املاک خصوصی تبدیل کردند و با این حملات مغولان، بسیاری ار زمین داران بزرگ اراضی خود را از دست دادند.
فرق بین اقطاع و تسبیات در آن است که اقطاع برای مدت معینی به مقطع از سوی حکومت مرکزی داده می شد، در حالی که تسبیات در صورتی که مالیات از سوی مناطق به حکومت مرکزی واریز نمی گردید، حکومت مرکزی برای دریافت این مالیات کسی را مأمور گرفتن آن می کرد ولی اقطاع برای یک دورهٔ معینی از سوی حکومت مرکزی به افراد لشکری و دیوانی واگذار می گردید.

دانشنامه آزاد فارسی

اِقْطاع
(در لغت به معنای جدا کردن و بریدن) در اصطلاح حقوق، جداکردن قطعۀ زمینی از مال خود و دادن یا بخشیدن آن به دیگری، به طوری که شخص از درآمد آن استفاده کند. به ملک یا زمینی که بدین سان واگذار شده است، مجازاً، اقطاعه گویند. اقطاع از صدر اسلام متداول شده است و خلفای بعدی نیز از اراضی موات به نزدیکان و امرای خود می دادند که از آن استفاده نمایند. رسم اقطاع در ایران نیز متداول شد و، به ویژه از عصر صفویه به بعد، به تیول و تیول داری تبدیل گردید. طبق مادۀ سوم قانون راجع به دعاوی بین اشخاص و دولت، مصوب ۱۲/۸/۱۳۰۹، مستفید از تیول، مستأجر آن نیست و استفاده از تیول مدت معیّن ندارد؛ نیز دیگران حق احیاء و حیازت آن را نداشتند، ولو اقطاع دار اقدام به بهره برداری از آن نکند. شیوۀ اقطاع و تیول داری، پس از پیروزی انقلاب مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی، با تصمیم مجلس اول لغو شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] واگذاری زمین یا منافع حاصل از آن یا محل کسب برای زمانی محدود یا نامحدود به کسی از سوی حاکم را اِقطاع می گویند و از این عنوان در باب احیاء موات بحث شده است.
به واگذاری زمین یا منافع آن، «اقطاع تملیک» و به واگذاری محلّ کسب «اقطاع ارفاق یا رفاق» می‏گویند. واگذار کننده را «مُقطِع» و به اقطاع شونده «مُقطَع له» و آنچه‏را واگذار شده «قطایع» یا«اقطاعات» گویند.

حکم اقطاع
اقطاع با تحقّق شرایط آن نسبت به هریک از سه رکن یاد شده، جایز و امری مشروع است.

مُقْطِع در عصر غیبت
در جواز اقطاع برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام بحثی نیست، لیکن در اینکه مشروعیت آن اختصاص به آن بزرگواران دارد یا فقیه جامع الشرایط نیز در عصر غیبت به نیابت از امام زمان علیه السّلام از آن برخوردار می‏باشد، اختلاف ‏است. بر اختصاص مشروعیت اقطاع به معصومان علیهم السّلام ادّعای اجماع شده است.

بیان مُقْطَع لَه
...

پیشنهاد کاربران

در سرزمین های مفتوح و مغلوب آنان به وجود آمده بود، متوقّف ساخت و هر چند در نخستین مراحلِ توسعه طلبی و کشورگشایی راه و رسمِ حاکم بر زندگی صحرانشینی و ایلی را در ممالک مفتوحه برقرار ساختند، امّا در دورانی که ایلخانان مغول، ایرانی مآب شدند، کوشیدند تا نفوذ قبیله یی و اندیشه های ایلی را تابع موازین حاکم بر حکومت مدنی و شهری درآورند و با مسلمان شدن غازان، هفتمین ایلخان سلسله هولاکوییان، در سال 694ه. ق آرام آرام راه و رسم فرمانروایی خود را تا آن جا که ممکن بود، با قوانین شریعت اسلامی سازگار ساختند و بدین ترتیب تغییراتی در رابطه میان زمین داران و مالکان با دولت و دیوان و کشاورزان به وجود آمد، زیرا این قبیل موارد که با تأمین اقتصادی و مالی رابطه یی تنگاتنگ داشت و در کمّ و کیف و چگونگیِ آبادانی و یا ویرانی کشور و میزان دریافت مالیات و انباشت خزانه حکومت تأثیرات عمده و گسترده برجای گذاشت، از مسایل مهمّ کارگزاران دولت در عهد ایلخانان محسوب می شد.
پی آمدِ آنیِ یورش مغول بر ایران، ویرانی شهرها و فرار ساکنان آن از بیم کشتار و قتل عام بود که در نتیجه اراضی مسکونی را خالی و املاک مزروعی را به کلّی بایر و ویران ساخت ( 1 ) و به جز سرزمین فارس و قلمرو حکومت اتابکان که با پرداخت باج، از خرابی و انهدام تا حدودی ایمن و مصون مانْد، مغول ها سرزمین های تحت استیلای وحشیانه خود را «یورت» و متعلّق به خاندان سلطنتی می دانستند و آنها را چراگاه اغنام و احشام خود و محلّ سکونت اتباع خود ساختند و برای مردم مغلوب که صاحبان حقیقی آن بودند، هیچ گونه حق و حقوقی قایل نبودند و غَصب و تصاحبِ ملک و مال مردم را حقِّ خود شمردند و با سلب مالکیّتِ افراد و سپس وراثت! و غصب و تصرّف جابرانه، زمین ها را از آن خود ساختند و آن را به انواع یورت، دیوانی، اینجو، اوقاف و ملکی تقسیم کردند.
زمین های یورت، ادامه راه و رسم بیابان گردی بود که در نخستین وهله بر مالکیّت بر زمین دلالت نداشت.
زمین های اینجو، زمین های خالصه یی بود که در میان اعضای خاندان شاهی تقسیم
______________________________
1. جوینی، عطاملک: ج 1، ص 118.
می گردید و عایداتش اغلب صَرفِ مخارج دستگاه شاهی و افرادِ خانواده او و گاه بنا بر ضرورت و مصلحت، صرفِ نگه داری سپاه می شد که این زمین ها از پرداخت مالیات دیوانی هم مُعاف بود.
تفاوت زمین های متعلّق به دولت با زمین هایی که در اختیار خاندان سلطنت بود، چندان روشن نبود چنان که امتیاز میان زمین های «دیوانی» و «اینجو» نیز همیشه شفّاف نبود. مُراد از «ملکی» نیز املاک خصوصی خرده مالک بود و همواره این بیم وجود داشت که از جانب حکومت ضبط و مصادره شود و به صورت «اینجو» درآید چنان که ایلخانان و عاملان و گماشتگان ایشان هر گاه فرصت می یافتند، املاک دشمنان و رقیبان خود را ضبط می کردند. برای مثال، رشیدالدّین فضل اللّه در دوران وزارت در عهد فرمانروایی غازان خان [703694ه. ق = 13041295م] فرمان داد که املاک شرف الدّین مظفَّر ( پدر مبارزالدّین مظفّری که سلسله آل مظفّر در فارس را بنیاد نهاد ) را که در ناحیه یزد واقع بود، به تصرّف دیوان درآورند و چون با اعتراض فرزندش شرف الدّین مواجه شد که دو سال در قلمرو دربار اقامت کرد، املاک خانوادگی را از «سلطان» بازپس گرفت و غازان او را به «میبُد» روانه ساخت.
به هر حال چون به دلیل ضعف قدرت حکومت مرکزی، خاصّه پس از درگذشت ابوسعید بهادرخان در 736ه. ق = 1335م، غصب املاک و اراضی مزروعی، توسّط عاملان و گماشتگان رسمی معمول و متداول بود، بعید نیست که برخی از اموال خود رشیدالدّین نیز از طریق مصادره اموال دیگران حاصل شده باشد. ( 1 )
اداره اغنام و احشام و گلّه هایِ فراوانِ بزرگان مغول و امیران و وزیران و گماشتگان آنها به مأموران ایلخان که «قبانچی» نامیده می شدند، سپرده شده بود و این مأموران
______________________________
1. در فارسنامه ( ج 2، ص 42 ) ، فسایی مطلبی را آورده است که بر تاراج اموال و دست به دست شدن املاک سادات اینجو دلیلی آشکار است که از نقل آن بنا بر رعایت اجمال و اختصار خودداری گردید. چنان که اشعار می دارد، در تاریخ تألیف فارسنامه [1304ه. ق / 71886م] جاه و مقام سادات اینجو تنزّل یافته بود و برخی از آنان در املاک موروثی خود به سر می برده اند و برخی دیگر در محاکم شرع به تحریر سند و قباله اشتغال داشته اند. »
همواره مایه نگرانیِ روستانشینانی بودند که در مجاورت چراگاه ها به سر می بُردند و در صدد تاراج و غصب و تصاحب زمین های مزروعی بودند.
مغولان با استیلای گسترده بر کشور، مالیات ها و عوارضی را وضع کردند که مردم سالیانه دو بار در نوروز و آغاز پاییز و ظرف مدّتِ بیست روز می پرداختند. امّا مالیات عشایر در سال یک نوبت و تنها در نوروز بود.
از طرح شکایت نامه های متواتر که در ادب فارسی نیز با کنایاتی ابلغ از تصریح آمده است، چنین بر می آید که مغولان به رسم و راهِ برنهاده و قرار و مدار خود نیز وفادار نبوده اند. چنان که در طیّ ترجیع بند زیبای شیخ اجلّ «سعدی» می خوانیم:
از بهرِ خدا که مالکان جور چندان نکنند بر ممالیک
شاید که به پادشه بگویند تُرکِ تو بریخت خون تازیک. . .
و در یرلیغی ( فرمانِ مغولی و ایلخانی ) نیز که در تاریخ مبارک غازانی آمده است، چنین می خوانیم:
«این اقطاع بر مردم چریک که بِقَلان در آمده اند و کوچ دهند، مقرّر است. » ( 1 )
***
و «قلان» در معنای وسیعش نوعی بیگاری و کار بی پاداش و مُزد بوده است که به جای خدمات نظامی و یا برای انجام کارهای کشاورزی و یا عام المنفعه معمول بوده است.
مأموران محلّی نیز که به «باسقاق» معروف بودند و گاه از سوی فرماندهان نظامی به وصول عوایدِ ملکی و مالیات گماشته می شدند، در ولایاتی که خراج دیوان، به صورت جنس و با تقویم ارزش، سهم معیّنی از غلّه بود با اعمال قدرت و قهر و غلبه بیش از حدِّ مقرّر از روستاییان می گرفتند و برای بیشتر گرفتن . . .


کلمات دیگر: