افسد
فارسی به انگلیسی
more corrupt, worst
عربی به فارسی
سنبل کردن , خراب کردن , از شکل انداختن , وصله وپينه بدنما , کارسرهم بندي , ورم , اسيب رساندن , زيان رساندن , معيوب کردن , ناقص کردن , بي اندام کردن , صدمه زدن , اسيب
فرهنگ فارسی
فاسدتر، تباه تر
( صفت ) تباه تر فاسد تر تبه کارتر.
( صفت ) تباه تر فاسد تر تبه کارتر.
لغت نامه دهخدا
افسد. [ اَ س َ ] ( ع ن تف ) فاسدتر. تباه تر. ضایعتر. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
افسد من الاحمران .
افسد من ارضة بل حبلی .
افسد من الارضة و الجود.
افسد من الجواد.
افسد من السوس .
افسد من الضبع.
افسد من البیضةالبلد.
دفع فاسد به افسد کردن . ( یادداشت مؤلف ).
علاج فاسد به افسد محال است .
و کلمه در تمام مثل های مذکور بر خلاف قیاس از افساد مأخوذ است و این نادرست است. و شایسته چنان است که «اکثر افساداً» گفته شود. ( از مجمعالامثال میدانی ). و برای توضیح این مثل ها رجوع به کتاب فوق شود.
- امثال :
افسد من الاحمران .
افسد من ارضة بل حبلی .
افسد من الارضة و الجود.
افسد من الجواد.
افسد من السوس .
افسد من الضبع.
افسد من البیضةالبلد.
دفع فاسد به افسد کردن . ( یادداشت مؤلف ).
علاج فاسد به افسد محال است .
و کلمه در تمام مثل های مذکور بر خلاف قیاس از افساد مأخوذ است و این نادرست است. و شایسته چنان است که «اکثر افساداً» گفته شود. ( از مجمعالامثال میدانی ). و برای توضیح این مثل ها رجوع به کتاب فوق شود.
فرهنگ عمید
فاسدتر، تباه تر.
کلمات دیگر: