sickly
بیمارسان
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بیمارمانند، بیمارگون
( اسم ) مریضخانه بیمارستان
( اسم ) مریضخانه بیمارستان
لغت نامه دهخدا
بیمارسان. ( ص مرکب ) بیمارمانند، چه ، سان بمعنی مانند هم آمده است. ( برهان ) ( ازآنندراج ). بیمارمانند. ( ناظم الاطباء ). بیمارگونه.
بیمارسان. ( اِ مرکب ) بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند. ( برهان ). بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). مخفف بیمارستان. ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
بسا شارسان گشت بیمارسان
بسا گلستان نیز شد خارسان.
ترا جای زیباتر از شارسان.
بدو اندرون کاخ و بیمارسان.
بیمارسان. ( اِ مرکب ) بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند. ( برهان ). بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). مخفف بیمارستان. ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
بسا شارسان گشت بیمارسان
بسا گلستان نیز شد خارسان.
فردوسی.
بدو گفت گودرز، بیمارسان ترا جای زیباتر از شارسان.
فردوسی.
به اهواز کرد آن سوم شارسان بدو اندرون کاخ و بیمارسان.
فردوسی.
و رجوع به بیمارستان شود.بیمارسان . (اِ مرکب ) بیمارستان که بعربی دارالشفاء خوانند. (برهان ). بیمارستان بود و آن را مارسان و مارستان نیز گویند و بتازی دارالشفاء خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). مخفف بیمارستان . (رشیدی ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
بسا شارسان گشت بیمارسان
بسا گلستان نیز شد خارسان .
بدو گفت گودرز، بیمارسان
ترا جای زیباتر از شارسان .
به اهواز کرد آن سوم شارسان
بدو اندرون کاخ و بیمارسان .
و رجوع به بیمارستان شود.
بسا شارسان گشت بیمارسان
بسا گلستان نیز شد خارسان .
فردوسی .
بدو گفت گودرز، بیمارسان
ترا جای زیباتر از شارسان .
فردوسی .
به اهواز کرد آن سوم شارسان
بدو اندرون کاخ و بیمارسان .
فردوسی .
و رجوع به بیمارستان شود.
بیمارسان . (ص مرکب ) بیمارمانند، چه ، سان بمعنی مانند هم آمده است . (برهان ) (ازآنندراج ). بیمارمانند. (ناظم الاطباء). بیمارگونه .
فرهنگ عمید
بیمارمانند، بیمارگون.
= بیمارستان
= بیمارستان
بیمارمانند؛ بیمارگون.
بیمارستان#NAME?
کلمات دیگر: