کلمه جو
صفحه اصلی

معاقدت

فرهنگ معین

(مُ قِ دَ ) [ ع . معاقدة ] (مص ل . ) با هم عهد و پیمان بستن .

لغت نامه دهخدا

معاقدت. [ م ُ ق َ / ق ِ دَ ] ( از ع ، اِمص )با کسی عهد بستن. با یکدیگر پیمان کردن. معاهده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هر آنچه به سمع جمع رسیده بوده ، به بصر بصیرت مشاهده کردند و تشدید معاقدت ایمان و تجدید معاهدت بر مبانی ایمان بجای آوردند. ( مرزبان نامه ص 180 ). و رجوع به معاقدة شود.

معاقدة. [ م ُ ق َ دَ ] ( ع مص ) با کسی عهد بستن. ( تاج المصادر بیهقی ) با کسی عهد کردن. ( ترجمان القرآن ) ( المصادر زوزنی ). با هم عهد و پیمان نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). معاهده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معاقدت شود. || سوگند به قصد خوردن. ( ترجمان القرآن ).

معاقدت . [ م ُ ق َ / ق ِ دَ ] (از ع ، اِمص )با کسی عهد بستن . با یکدیگر پیمان کردن . معاهده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر آنچه به سمع جمع رسیده بوده ، به بصر بصیرت مشاهده کردند و تشدید معاقدت ایمان و تجدید معاهدت بر مبانی ایمان بجای آوردند. (مرزبان نامه ص 180). و رجوع به معاقدة شود.


فرهنگ عمید

با هم عهد کردن، پیمان بستن.


کلمات دیگر: