مترادف معیل : پراولاد، پرعائله، عائله دار، عیالمند، عیالوار
متضاد معیل : ابتر، بی فرزند، کم عائله
برابر پارسی : پورمند
پراولاد، پرعائله، عائلهدار، عیالمند، عیالوار ≠ ابتر، بیفزند، کمعائله
معیل . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) به خود رهاشده . یله شده . (از اقرب الموارد). || کسی که غذای او تباه گشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
معیل . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
معیل . [ م َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . عَیل . عَیلَة. عُیول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || حاجتمند گردانیدن کسی را و درمانده نمودن . عَیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاجز گردانیدن . (آنندراج ). و رجوع به عیل شود. || خرامان و خمیده و نازان رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
انوری .
مولوی .
مولوی .
عیال وار