کلمه جو
صفحه اصلی

مضارعت

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) شبیه شدن مانند گردیدن ۲- ( اسم ) مشابهت : ومضارع خوانند که در تربیع و تقدیم او تا د به هزج مانند است و مضارعت مشابهت و مقابلت است .

لغت نامه دهخدا

مضارعت. [ م ُ رَ / رِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) مانا شدن و مشابهت : و مضارع را ازبهر آن مضارع خوانند که در تربیع و تقدیم اوتاد به هزج مانند است و مضارعت ، مشابهت و مقابلت است. ( المعجم چ 1 ص 54 ).

مضارعة. [ م ُ رَ ع َ ] ( ع مص ) با چیزی مانیدن. ( زوزنی ). با کسی مانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). همدیگر مانا و برابر گردیدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مانا و برابرگردیدن با چیزی و مشابه وی شدن. ( از ناظم الاطباء ).

مضارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مانا شدن و مشابهت : و مضارع را ازبهر آن مضارع خوانند که در تربیع و تقدیم اوتاد به هزج مانند است و مضارعت ، مشابهت و مقابلت است . (المعجم چ 1 ص 54).


فرهنگ عمید

۱. مانند و شبیه یکدیگر شدن.
۲. مشابهت.


کلمات دیگر: