کلمه جو
صفحه اصلی

اغیال

فرهنگ فارسی

رودباری است بیمامه یا آن ذات اغیال است .

لغت نامه دهخدا

اغیال . [ اَ ] (اِخ ) رودباری است به یمامه یا آن ذات اغیال است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


اغیال. [ اَ ] ( ع اِ )ج ِ غِیل ؛ درختان انبوه و درهم و درختان نی و حلقا وبیشه شیر و جنگل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ غِیل ، هر رودبار باآب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غُیول. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

اغیال. [ اِ ] ( ع مص ) به سال دو باربچه آوردن گوسپندان : اغیلت الغنم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به سال دو بچه آوردن گوسپندان. ( آنندراج ). دو بار بچه زائیدن گوسپند در سال. ( از اقرب الموارد ). || درهم پیچیده شاخ و برگ گردیدن درخت : اغیل الشجر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درهم پیچیده گردیدن شاخ و برگ درخت. ( ناظم الاطباء ). بزرگ گردیدن ودرهم پیچیده شدن درخت. ( از اقرب الموارد ). || شیر غیل خورانیدن بچه را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). فرزند بر آبستنی شیر دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). در حاملگی شیر دادن زن بچه خود را: اغیلت المراءة ولدها؛ ارضعته و هی حامل. ( از اقرب الموارد ). و به این معنی اِغالَة بالاعلال نیز گفته شود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گرد آمدن با زن بچه شیرده. ( ناظم الاطباء ). گرد آمدن با زن مرضع. ( منتهی الارب ). گرد آمدن با زن شیرده. ( یادداشت مؤلف ).

اغیال. [ اَ ] ( اِخ ) رودباری است به یمامه یا آن ذات اغیال است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

اغیال . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ غِیل ؛ درختان انبوه و درهم و درختان نی و حلقا وبیشه ٔ شیر و جنگل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ غِیل ، هر رودبار باآب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غُیول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


اغیال . [ اِ ] (ع مص ) به سال دو باربچه آوردن گوسپندان : اغیلت الغنم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به سال دو بچه آوردن گوسپندان . (آنندراج ). دو بار بچه زائیدن گوسپند در سال . (از اقرب الموارد). || درهم پیچیده شاخ و برگ گردیدن درخت : اغیل الشجر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درهم پیچیده گردیدن شاخ و برگ درخت . (ناظم الاطباء). بزرگ گردیدن ودرهم پیچیده شدن درخت . (از اقرب الموارد). || شیر غیل خورانیدن بچه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فرزند بر آبستنی شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ). در حاملگی شیر دادن زن بچه ٔ خود را: اغیلت المراءة ولدها؛ ارضعته و هی حامل . (از اقرب الموارد). و به این معنی اِغالَة بالاعلال نیز گفته شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرد آمدن با زن بچه شیرده . (ناظم الاطباء). گرد آمدن با زن مرضع. (منتهی الارب ). گرد آمدن با زن شیرده . (یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

غیل#NAME?


= غیل


کلمات دیگر: