کلمه جو
صفحه اصلی

مطرق

فارسی به انگلیسی

hammer, sledgehammer

فرهنگ فارسی

مطرقه: چکش، پتک
( اسم ) پوشیده ملبس : ای باغ روی دوست بنسرین مغرقی و ز نوبهار باغ ارم برده رونقی ... گه چون فلک بتاج مرصع متوجی گه چون چمن بقرط. رنگین مطرقی . ( احمد بن محمد ) توضیح باین معنی در عربی نیامده و ظاهرااین کلمه را از طریقه ( نهالی دراز از پشم و جز آن بافته و گستردنی از موی و پشم بافته گرفتهاند . نسخه بدل آن مقرطی آمده که با قوافی دیگر سازگار نیست .
آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید

لغت نامه دهخدا

مطرق . [ م َ رَ ] (ع مص ) با پتک زدن . با چکش زدن . (از دزی ج 2 ص 600).


مطرق. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) چوبی که بدان پشم زنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چوبی که بدان پشم یاپنبه زنند. ( ناظم الاطباء ). چوب پنبه زن. ( مهذب الاسماء ). چوبی که بستردوز ( نجاد ) بدان پشم زند. مِطرَقَة.( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). || آلتی از آهن و مانند آن که بدان آهن و نظایر آن را کوبند. ج ، مَطارِق. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). خایسک. ( مهذب الاسماء ). چکش. رجوع به مطرقه شود.

مطرق. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) مرد فرومایه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آن که سست چشم باشد در خلقت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

مطرق. [ م َ رَ ] ( ع مص ) با پتک زدن. با چکش زدن. ( از دزی ج 2 ص 600 ).

مطرق. [ م ُ طَرْ رِ ] ( ع ص ) آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید. ( مهذب الاسماء ). ناقة مطرق ؛ ماده شتری که دشوار زاید و کذا امراءة مطرق. ( ناظم الاطباء ). امراءة مطرق ؛ زن که زه بر او دشوار شده باشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ناقه و زن و هر بارداری که دشوار زاید. ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || قطاة مطرق ؛ مرغ سنگخواری که هنگام خروج بیضه اش فرا رسیده باشد. ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

مطرق . [ م ِ رَ ] (ع اِ) چوبی که بدان پشم زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی که بدان پشم یاپنبه زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زن . (مهذب الاسماء). چوبی که بستردوز (نجاد) بدان پشم زند. مِطرَقَة.(از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || آلتی از آهن و مانند آن که بدان آهن و نظایر آن را کوبند. ج ، مَطارِق . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). خایسک . (مهذب الاسماء). چکش . رجوع به مطرقه شود.


مطرق . [ م ُ رِ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که سست چشم باشد در خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).


مطرق . [ م ُ طَرْ رِ ] (ع ص ) آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید. (مهذب الاسماء). ناقة مطرق ؛ ماده شتری که دشوار زاید و کذا امراءة مطرق . (ناظم الاطباء). امراءة مطرق ؛ زن که زه بر او دشوار شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناقه و زن و هر بارداری که دشوار زاید. (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || قطاة مطرق ؛ مرغ سنگخواری که هنگام خروج بیضه اش فرا رسیده باشد. (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. چکش.
۲. پتک.
۳. چوبی که با آن پشم یا پنبه بزنند.


کلمات دیگر: