مطبخی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به مطبخ : ۱ - آنچه مربوط به مطبخ باشد : حوایج مطبخی . ۲ - کسی که در آشپزخانه کار کند آشپز : دستت چو نمیرسد به بی بی دریاب کنیز مطبخی را . ( امثال و حکم دهخدا )
لغت نامه دهخدا
مطبخی. [ م َ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به مطبخ. آنچه مربوط به آشپزخانه باشد. || باورچی. ( غیاث ). آنکه طعام پزد. ( آنندراج ). این انتساب طباخی است و عمل آن را افاده می کند. ( از الانساب سمعانی ). طباخ. خوالیگر. آشپز. خوراک پز. دیگ پز. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). منسوب به مطبخ. آشپز و باورچی و طباخ و پزنده طعام و مباشر مطبخ و سررشته دار و محرر مطبخ. ( ناظم الاطباء ) : سه مطبخی و هزار دینار و بیست هزار درم نفقات را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136 ). مطبخی را گفتم که چون بکار برد [ نمک را ] دیگر بار بیاید و ببرد. ( مجمل التواریخ و القصص ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
آن مطبخی باغ نهد چشم بر بره
همچون بره که چشم به مرعی برافکند.
مطبخی رفت و در میان آورد.
نهد جفته و آن را کند خاک جفت.
دانم از پشت مطبخی زاده ست.
تا شود زان آش کار ما و مهمان ساخته.
- دده مطبخی ؛ کنیز مطبخی. رجوع به ترکیب بعد شود.
- || کنایه از چرکین. شوخگن. ( از امثال و حکم دهخدا ).
- کنیز مطبخی ؛ زن سیاهی که در مطبخ خدمت کند. دده مطبخی :
دستت چو نمی رسد به بی بی
دریاب کنیز مطبخی را.
آن مطبخی باغ نهد چشم بر بره
همچون بره که چشم به مرعی برافکند.
خاقانی.
هر چه اندیشه در گمان آوردمطبخی رفت و در میان آورد.
نظامی.
بفرمای تا مطبخی در نهفت نهد جفته و آن را کند خاک جفت.
نظامی.
کاین فلک نی ز شاه آزاد است دانم از پشت مطبخی زاده ست.
میرخسرو ( از آنندراج )
مطبخی را دی طلب کردم که بغرایی پزدتا شود زان آش کار ما و مهمان ساخته.
کاتبی ترشیزی ( یادداشت ایضاً ).
- مطبخی فلک ؛ کنایه از آفتاب عالمتاب. ( مجموعه مترادفات ص 13 ).- دده مطبخی ؛ کنیز مطبخی. رجوع به ترکیب بعد شود.
- || کنایه از چرکین. شوخگن. ( از امثال و حکم دهخدا ).
- کنیز مطبخی ؛ زن سیاهی که در مطبخ خدمت کند. دده مطبخی :
دستت چو نمی رسد به بی بی
دریاب کنیز مطبخی را.
( از امثال و حکم ).
فرهنگ عمید
۱. آشپز.
۲. آن که در آشپزخانه کار می کند.
۲. آن که در آشپزخانه کار می کند.
کلمات دیگر: