کلمه جو
صفحه اصلی

معرس

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - محل استراحت مسافران در آخر شب . ۲ - خان. مسقف زمستانی
فروشنده عرس که شتر بچه باشد یا مسافر و آنکه در آخر شب فرود آید .

فرهنگ معین

(مُ عَ رَّ ) [ ع . ] (اِمف . اِ. ) ۱ - محل استراحت مسافران در آخر شب . ۲ - خانة مسقف زمستانی .

لغت نامه دهخدا

معرس . [ م ِ رَ ] (ع ص ) شتربان ماهر در شتربانی که براند وقت نشاط و فرود آید وقت سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه بسیار ازدواج کند. (از اقرب الموارد).


معرس . [ م ُ رَ ] (ع اِ) مُعَرَّس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول مُعَرَّس شود.


معرس . [ م ُ ع َرْ رَ ] (اِخ ) مسجد ذی الحلیقه را گویند که در شش میلی مدینه واقع است و آبشخور اهل مدینه می باشد و حضرت رسول نیز بدین مکان آمدوشد داشت . (از معجم البلدان ).


معرس. [ م ُ ع َرْ رَ ] ( ع اِ ) فرودآمدنگاه در آخر شب. مُعرَس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مکانی که مسافران جهت استراحت در آخر شب فرودآیند. ( فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ) :
دیو سیاه غرچه فریب پلید را
بر جای حور پاک معرس نمی کنیم.
مولوی ( دیوان شمس چ فروزانفر ).
|| دیگدان. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( ص ) بیت معرس ؛ خانه بابیچه. ( منتهی الارب ). خانه ای که دارای عَرس بود ودر آن بیچه ساخته باشند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خانه مسقف زمستانی.

معرس. [ م ُ رَ ] ( ع اِ ) مُعَرَّس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی اول مُعَرَّس شود.

معرس. [ م ِ رَ ] ( ع ص ) شتربان ماهر در شتربانی که براند وقت نشاط و فرود آید وقت سستی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه بسیار ازدواج کند. ( از اقرب الموارد ).

معرس. [ م ُ ع َرْ رِ ] ( ع ص ) فروشنده عَرس که شتربچه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مسافر و آنکه در آخر شب فرود آید. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعریس شود.

معرس. [ م ُ ع َرْ رَ ] ( اِخ ) مسجد ذی الحلیقه را گویند که در شش میلی مدینه واقع است و آبشخور اهل مدینه می باشد و حضرت رسول نیز بدین مکان آمدوشد داشت. ( از معجم البلدان ).

معرس . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع اِ) فرودآمدنگاه در آخر شب . مُعرَس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکانی که مسافران جهت استراحت در آخر شب فرودآیند. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) :
دیو سیاه غرچه فریب پلید را
بر جای حور پاک معرس نمی کنیم .

مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر).


|| دیگدان . (دهار) (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص ) بیت معرس ؛ خانه ٔ بابیچه . (منتهی الارب ). خانه ای که دارای عَرس بود ودر آن بیچه ساخته باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خانه ٔ مسقف زمستانی .

معرس . [ م ُ ع َرْ رِ ] (ع ص ) فروشنده ٔ عَرس که شتربچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مسافر و آنکه در آخر شب فرود آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعریس شود.



کلمات دیگر: