کلمه جو
صفحه اصلی

خسور

فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) زیان کردن . ۲ - ( اسم ) زیانکاری . ۳ - ( اسم ) زیان ضرر .
زیان کار زیان دیده

لغت نامه دهخدا

خسور. [ خ ُ ] ( اِ ) پدر شوی. ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) :
بیکجا بر عروسان و خسوران
عروسان دختران داماد پوران.
( ویس و رامین ).
|| پدرزن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || مادرزن. ( صحاح الفرس ). || حصاد. درو.( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( از فرهنگ جهانگیری ). || خرمن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ).

خسور. [ خ َ ] ( ع ص ) زیان کار. زیان دیده. زیان زده :
اندر آن تقریر بودیم ای خسور
که خرت لنگ است و منزل دور دور.
( مثنوی ).

خسور. [ خ َ ] (ع ص ) زیان کار. زیان دیده . زیان زده :
اندر آن تقریر بودیم ای خسور
که خرت لنگ است و منزل دور دور.

(مثنوی ).



خسور. [ خ ُ ] (اِ) پدر شوی . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) :
بیکجا بر عروسان و خسوران
عروسان دختران داماد پوران .

(ویس و رامین ).


|| پدرزن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || مادرزن . (صحاح الفرس ). || حصاد. درو.(ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری ). || خرمن . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).

فرهنگ عمید

۱. پدرزن.
۲. پدرشوهر.

دانشنامه عمومی

خسور(خسوره) در زبان کردن به معنای پدر همسر است.


در گویش فارسی دری به معنی پدر زن خُسوربیره به معنی برادر زن یا خواهر زن گفته میشود خُسور مادر هم به معنی مادر زن گفته میشود.


پیشنهاد کاربران

خسور در اصل خسارت دیده است ولی در خراسان به پاس احترام داماد ها به پدر زن خود میگویند البته هیچ کجا دیده نشده که عروس به پدر شوهر خود بگوید چون این واژه دد باب تواضع است و فرهنگ ایران زمین از قدیم الایام حقوق زن را پاس میداشته و حتی به نوعروسان رجال بی بی خطاب میکردند

آقای مصیب مهرآشیان مسکنی
این واژه پارسیست و بسیار هم ریشه ای و کهن است و از خسوره می آید و در همه گویش های ایرانی هم به کار می رود . گویش های مرکزی خسوره گویش لری حُسیره در لری خ را ح و او را ای می گویند.

خش خشور خسور خسوره خسُر خشامن خشو خسیره به چم پدر و مادر شوی و زن است

چرا آقای �مصیب مهرآشیان مسکنی� من خراسانی ام و فرقی نمیکنه به پدر زن و پدر شوهر هر دو خسور میگن. و به مادر شوهر و مادر زن میگن خاش. خاش و خسور

در اوستایی: خوَسورَ ( Xvasura )

فارسی: خسور Xosur
سورانی: خەزوور Xez�r
کلهری: خەسۊرە Zes�re
هرمزگانی: خوَسِرگ Xwaserg
بلوچی: وَسرِگ Waserg


کلمات دیگر: