کلمه جو
صفحه اصلی

نوروزی

فارسی به انگلیسی

belonging to the new year's day or to early spring, new years, vemal

New Year's, vemal


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به نوروز : ۱ - مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز باد نوروزی . یا پادشاه نوروزی ( میر نوروزی ) . یا مرغ نوروزی . مرغ قهقهه ( کاکی ) . یا میر نوروزی . یا میر نوروز ( میر ) . ۲ - ( اسم ) عیدیی که در جشن نوروز دهند : (( در اثنای سخن مه پری بر سبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید ... گفت : ای شاه خوبان بنوروزی از برای تو کنزکی خریده ام و پروده ام ... ) ) ( سمک عیار ۳ ) ۵٠ : ۱ - مالیات عوارضی که بهنگام نوروز وصول میشد .
دهی است از دهستان شهر کهنه بخش حوم. شهرستان قوچان . در ۸ هزار گزی جنوب غربی قوچان و هفت هزار گزی جنوب جاد. قوچان به شیروان در جلگ. سردسیری واقع است و آبش از چشمه محصولش غلات و انگور ش مردمش زراعت و مالداری است .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص . ) عیدی .

لغت نامه دهخدا

نوروزی. [ ن َ / نُو ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به نوروز. ( ناظم الاطباء ). مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. ( فرهنگ فارسی معین ) :
در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی.
فرخی.
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکاراکار گیتی تازه از سر گیر باز.
منوچهری.
بوی می نوروزی در بزم شه شروان
آب گل و سیب تر بربار نمود اینک.
خاقانی.
بیا ای باد نوروزی نسیم باغ پیروزی
که بوی عنبرآمیزی به بوی یار ما ماند.
سعدی.
درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده. ( گلستان ). || عیدی و انعامی که در عید و نوروز می دهند. ( ناظم الاطباء ). چیزی که به عنوان عیدی در نوروز زیردستان را دهند :
ابیات من بخوان خط نوروزیم نویس
انصاف ده که با حکما مرد منصفی.
سوزنی.
عیدی و نوروزی از شه هیچ نستانم مگر
بارگیر خاص و ترکی درج گوهر بر میان.
؟ ( از المعجم ).
نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی.
حافظ.
|| تحفه که به روز نوروز به خدمت شاه برند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). هدیه ای که در ایام نوروز کهتران نزد مهتران برند.تحفه و هدیتی که به مناسبت جشن نوروز رعیت یا درباریان به خدمت بزرگان و شاهان برند :
بهترین نوروزی درگاه را
تحفه این ابیات غرا دیده ام.
خاقانی.
کآسمان پیش شه به نوروزی
در جل زر کشیده ادهم صبح.
خاقانی.
در اثنای سخن مه پری برسبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت ای شاه خوبان به نوروزی ازبرای تو کنیزکی خریده ام و پرورده ام. ( سمک عیار از فرهنگ فارسی معین ). || قصیده ای که در تهنیت نوروز گویند. ( یادداشت مؤلف ). || مالیات یا عوارضی که به هنگام نوروز وصول می شد. ( فرهنگ فارسی معین ). || جامه ای که در نوروز می پوشند. ( ناظم الاطباء ). || کلاهی بوده است سپید که به فصل بهار به سر می نهاده اند تا حرارت کمتر کند. ( یادداشت مؤلف ) :
سخن ز چمته و نوروزی و قبا گوید
دهان قاری از آن دایماً پر از عسلی است.
نظام قاری.
فغان کاین موزه برجسته و نوروزی چمته
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.

نوروزی . [ ن َ / نُو ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به نوروز. (ناظم الاطباء). مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. (فرهنگ فارسی معین ) :
در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی .

فرخی .


آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکاراکار گیتی تازه از سر گیر باز.

منوچهری .


بوی می نوروزی در بزم شه شروان
آب گل و سیب تر بربار نمود اینک .

خاقانی .


بیا ای باد نوروزی نسیم باغ پیروزی
که بوی عنبرآمیزی به بوی یار ما ماند.

سعدی .


درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده . (گلستان ). || عیدی و انعامی که در عید و نوروز می دهند. (ناظم الاطباء). چیزی که به عنوان عیدی در نوروز زیردستان را دهند :
ابیات من بخوان خط نوروزیم نویس
انصاف ده که با حکما مرد منصفی .

سوزنی .


عیدی و نوروزی از شه هیچ نستانم مگر
بارگیر خاص و ترکی درج گوهر بر میان .

؟ (از المعجم ).


نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی .

حافظ.


|| تحفه که به روز نوروز به خدمت شاه برند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هدیه ای که در ایام نوروز کهتران نزد مهتران برند.تحفه و هدیتی که به مناسبت جشن نوروز رعیت یا درباریان به خدمت بزرگان و شاهان برند :
بهترین نوروزی درگاه را
تحفه این ابیات غرا دیده ام .

خاقانی .


کآسمان پیش شه به نوروزی
در جل زر کشیده ادهم صبح .

خاقانی .


در اثنای سخن مه پری برسبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت ای شاه خوبان به نوروزی ازبرای تو کنیزکی خریده ام و پرورده ام . (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین ). || قصیده ای که در تهنیت نوروز گویند. (یادداشت مؤلف ). || مالیات یا عوارضی که به هنگام نوروز وصول می شد. (فرهنگ فارسی معین ). || جامه ای که در نوروز می پوشند. (ناظم الاطباء). || کلاهی بوده است سپید که به فصل بهار به سر می نهاده اند تا حرارت کمتر کند. (یادداشت مؤلف ) :
سخن ز چمته و نوروزی و قبا گوید
دهان قاری از آن دایماً پر از عسلی است .

نظام قاری .


فغان کاین موزه ٔ برجسته و نوروزی چمته
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.

نظام قاری .


قبائی به ایلچی گری خواستند
به نوروزی و چمته آراستند.

نظام قاری .


ای آصف جم مرتبه ٔ کیوان قدر
مانند هلال حلقه درگوش تو بدر
بسیار خنک شده ست در شهر هرات
زنجیر من و کلاه نوروزی صدر.
و امیر اویس صدر مردی خنک بود و در شصت سالگی هفتاد روز پیشتر از حمل کلاه نوروزی بر سر نهادی و آن کلاه سفید بر سر او چون برف نمودی ... (یادداشت مؤلف از تذکره ٔ دولتشاهی ص 462). || قسمی لاله ٔ پایه بلوری که کاسه ٔ آن نشان های برجسته ٔ سرخ و زرین و جز آن دارد. قسمی لاله ٔ تک پایه ٔ بلورین . قسمی جار. (یادداشت مؤلف ). || میر نوروزی ، شاه نوروزی ، پادشاه نوروزی ؛ شاه یا امیری که ظاهراً در جشن نوروز صورةً بر تخت نشانیده و اوامر او را موقتاً به کار می بسته اند. ولی در چه زمان این رسم معمول بوده است بر من مجهول است . (یادداشت مؤلف ) : چون در آن سواد اعظم و مجمع بنی آدم [ خوارزم ] هیچ سرور معین نبود که از نزول حادثات امور و کیفیت مصالح و مهمات جمهور با او مراجعت نمایند... خمارتکین را به اتفاق به اسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از او برساختند. (جهانگشای جوینی از یادداشت مؤلف ).
سخن در پرده می گویم چو گل از پرده بیرون آی
که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی .

حافظ.


|| مرغ نوروزی ؛ مرغ قهقهه . کاکی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مرغ نوروزی شود. || دراهمی است که به اسم امیر نوروز حافظی نایب دمشق سکه زده بوده اند. رجوع به نقود ص 62 و 72 و 171 شود.

نوروزی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکهنه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، در 8 هزارگزی جنوب غربی قوچان و 7 هزارگزی جنوب جاده ٔ قوچان به شیروان ، در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 432 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و انگور، شغل مردمش زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


نوروزی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، در 22 هزارگزی مشرق صفی آباد و 4 هزارگزی مغرب جاده ٔ سلطان آباد به صفی آباد، در منطقه ٔکوهستانی معتدل هوائی واقع است و 538 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و بنشن و زیره و پنبه ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


نوروزی . [ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری است که در مال امیرسوسن سکنی دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 شود.


دانشنامه عمومی

نوروزی، طایفه ای از بختیاری است، که بر پایه طبقه بندی اجتماعی ایل بختیاری، از شاخه هفت لنگ و از باب دینارانی به شمار می آید. در واقع اصالت این طایفه برمیگردد به باب بابادی (عکاشه)این طایفه متشکل از شش تیره است و هم اکنون اکثر آن ها درشهرهای ایذه،اهواز،لردگان،رامهرمز،باغملک،میداود و دیشموک ساکن هستند.
حسین ابراهیمی ناغانی (۲ اسفند ۱۳۸۸). «اسامی طوایف و شعب ایل بختیاری». وب گاه انسان شناسی و فرهنگ.
عبدالعلی خسروی، تاریخ و فرهنگ بختیاری
مقاله نمودار طایفه کهن نوروزیبختیاری
روستاها و دهکده های طایفه نوروزی که مجموعه شش تیره نوروزی در آنجا سکونت دارند عبارتند از راسفند، میانگران علیا، میانگران سفلی، کمالوند، یارعلی وند،خنگ اژدر(بامیروند) و کرمعلی وند درشهرستان ایذه، روستاهای بوگر.مسن.سرتنگ در شهرستان لردگان ،،و روستاهای لیراب.چندار.دشتک.شهولی.شهسواری.بردله و ده احمد در شهر دیشموک ساکن هستند.این طایفه به دلیل وجود انسان های با سواد و بزرگی در این طایفه معروف به طایفه ملاها و میرزاها لقب گرفت و هم اکنون نیز در سطح شهرستان ایذه به طایفه اهل قلم و باسواد معروفند. چند تن از افراد طایفه نوروزی به نام امان اله خان پسرش عزیزاله خان و نوه اش ظهراب خان از فتحعلی شاه قاجار فرمان خانی باب دینارانی را دریافت نموده اند.لازم به توضیح است که منطقه وسیعی از دشت ایذه که به منطقه نوروزی ها معروف است به عنوان املاک موروثی این طایفه است و از این حیث جز محدود طوایفی هست که با توجه به جمعیت املاک بسیار وسیعی در اختیار دارند. طایفه نوروزی با توجه به جمعیت علاوه بر ایذه و لردگان در دیشموک نیز ساکنند که سه تیره مرو.ملک وشیخ حسن از قدیم در آنجا قرار گرفته اند که از میان آن ها تیره مرو شاخص تر می باشد .
ایوب نوروزی عسکری

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( ت ) ( ط ) دینارانی شامل تش های کمالوند؛ یار علیوند؛ میانگران؛ راسفند؛ بامیروند؛ ابراهیموند؛ غلاموند؛ خورشیدوند؛ سیف الدینوند

پیشنهاد کاربران

طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی
تیره ها
1 - نوروزی *نوروزوند. روزه وند*
2 - علی وند
3 - طاهروند
4 - ظاهروند
5 - شهباز وند
6 - فداله وند
7 - نجف وند
8 - آدینه وند
9 - صالح وند
محل سکونت
دهستان های
( پرزرد*کل زرد* - آب بکاسه. ) جهانگیری *زیلایی *. جهانگیری. چلو مسجدسلیمان - . بیرگان کوهرنگ
دشت عقیلی. شوشتر. اهواز.
گلزاری. دم تنگ. رگ خلیل. هارون کلا در بخش آب ماهیک لالی

شجرنامه تیره بزرگ آشتیانی وند طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
شاخه طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی

خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
شاه منصور خان آتش بیگی بختیاروند ایلخان
رستم خان آقاسی بختیاروند ایلخان
تاج الدین امیر قنبر
یوسف خان
علی صالح خان بختیاروند ایلخان
عبدالله خان بختیاروند ایلخان *ابدال*

عبدالله خان جد طایفه تاج الدین عبدالهی منجزی معروف به
( تاج الدین عبدالله خان بختیاروند ایلخان )
****
آدینه خان مستوفی نادرشاه برادر علی صالح خان بختیاروند ایلخان

تیره نوروزی طایفه بوگر ایل جانکی سردسیر ایل بختیاروند *بهداروند *
روستای بوگر لردگان

عیدی


کلمات دیگر: