کلمه جو
صفحه اصلی

مصیر


مترادف مصیر : بازگشت، رجعت، عاقبت امر، پایان کار، فرجام کار، باز گشتن، گردیدن، رجوع کردن، منتهی شدن، انتقال یافتن

عربی به فارسی

سرنوشت , تقدير , قضاوقدر , نصيبب وقسمت , مقدر شدن , بسرنوشت شوم دچار کردن


مترادف و متضاد

۱. بازگشت، رجعت
۲. عاقبت امر، پایان کار، فرجام کار
۳. باز گشتن
۴. گردیدن، گشتن
۵. رجوع کردن
۶. منتهی شدن
۷. انتقال یافتن


فرهنگ فارسی

دهی از دهستان مو گوئی بخش آخور شهرستان فریدن . جلگه سردسیر . دارای ۶۷۲ تن سکنه . آب از رودخانه محلی . محصول : غلات حبوبات عسل کوهی گردو انگور جنگلی . شغل مردم : کشاورزی و گله داری است .
بازگشتن ، بازگشت ، محل بازگشت ، عاقبت امر
۱- ( مصدر ) گردیدن گشتن تحول یافتن . ۲ - رجوع کردن بازگشتن . ۳- انتقال یافتن . ۴ - منتهی شدن . ۵- ( اسم ) محل بازگشت . ۶- پایان کار عاقبت امر .
روده جمع امصره و مصران

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گردیدن ، گشتن . ۲ - رجوع کردن ، بازگشتن . ۳ - انتقال یافتن . ۴ - منتهی شدن .

لغت نامه دهخدا

مصیر. [ م َ ] (ع اِ) روده . ج ، اَمْصِرة، مُصْران . جج ، مصارین . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ماده ٔ م ص ر). رودگانی . ج ، مُصران . (مهذب الاسماء). معی . (بحر الجواهر).


مصیر. [ م َ ] (ع اِ) بازگشت گاه . (دهار). مآب . مرجع. برگشتگاه . بازگشتگاه . بازگشت جای . (یادداشت مؤلف ). جای بازگشت آب ، یا عام است . (منتهی الارب ). جای بازگشتن . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث ). || (اِمص ) بازگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت کار. صیور. (یادداشت مؤلف ) :
باد ارکان دین و دولت را
سوی او مرجع و مصیر و مآب .

سوزنی .


تا مآب و مصیر و ملجاء خلق
نبود جز به خالق وهاب ...

سوزنی .



مصیر. [ م َ ] ( ع مص ) بازگردیدن کار. ( منتهی الارب ). صیر. صیرورة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازگشتن. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 89 ) ( آنندراج ). رجوع به صیر و صیرورت شود. ( غیاث ). || گشتن از حیّز به جنبانیدن. ( المصادر زوزنی ). || گشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || میل کردن به سوی کسی. ( منتهی الارب ).

مصیر. [ م َ ] ( ع اِ ) روده. ج ، اَمْصِرة، مُصْران. جج ، مصارین. ( بحر الجواهر ) ( منتهی الارب ماده م ص ر ). رودگانی. ج ، مُصران. ( مهذب الاسماء ). معی. ( بحر الجواهر ).

مصیر. [ م َ ] ( ع اِ ) بازگشت گاه. ( دهار ). مآب. مرجع. برگشتگاه. بازگشتگاه. بازگشت جای. ( یادداشت مؤلف ). جای بازگشت آب ، یا عام است. ( منتهی الارب ). جای بازگشتن. ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). || ( اِمص ) بازگشت. ( ناظم الاطباء ). بازگشت کار. صیور. ( یادداشت مؤلف ) :
باد ارکان دین و دولت را
سوی او مرجع و مصیر و مآب.
سوزنی.
تا مآب و مصیر و ملجاء خلق
نبود جز به خالق وهاب...
سوزنی.

مصیر. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 25هزارگزی باختر آخوره با 672 تن جمعیت. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

مصیر. [ م َ ] (ع مص ) بازگردیدن کار. (منتهی الارب ). صیر. صیرورة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازگشتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (آنندراج ). رجوع به صیر و صیرورت شود. (غیاث ). || گشتن از حیّز به جنبانیدن . (المصادر زوزنی ). || گشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || میل کردن به سوی کسی . (منتهی الارب ).


مصیر. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن واقع در 25هزارگزی باختر آخوره با 672 تن جمعیت . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


فرهنگ عمید

محل بازگشت.

دانشنامه عمومی

مصیر، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فریدون شهر در استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان پشتکوه موگوئی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۲۳ نفر (۷۴خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

شاه منصور خان بختیاروند ایلخان *شامصیر. مصیر*پسر خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند *بختیاروند *

تیره بزرگ آشتیانی وند *شاهمنصوروند *خلیلی
تیره مهمدوند خلیلی
تیره شمس خلیلی
طایفه شیاسی خلیلی *شیرآقاسی*
تیره بیرگانی خلیلی
تیره داوودی خلیلی
تیره امیدوند*نادعلی سلیمانی*خلیلی
. . .
. . .
. . .

سرنوشت

صیرورت هم ریشه مصیر / نوعی شدن و تغییر کردن درونی وبه عبارتی تغییر ماهیتی مانند پخته شدن غذا تولید اهن از مواد معدنی شاید بشود گفت تحول جوهری / در قرآن خداوند می فرماید الیًَ المصیر یعنی تغییرات و تکامل نفس و درون شما به سمت من است ( به خدا رسیدن خدایی شدن )


کلمات دیگر: