کلمه جو
صفحه اصلی

بی بی


مترادف بی بی : بانو، جده، خاتون، خانم، کدبانو ، ملکه، مادربزرگ

متضاد بی بی : کنیز، بابابزرگ

فارسی به انگلیسی

matron, venerable lady, grandmother


فارسی به عربی

سیدة , ملکة

مترادف و متضاد

queen (اسم)
ملکه، شهبانو، وزیر، بی بی، زن پادشاه

dame (اسم)
خانم، کدبانو، بانو، مادام، بیبی، مدیره

بانو، جده، خاتون، خانم، کدبانو ≠ کنیز


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خاتون کدبانو . ۲ - مادر بزرگ مادر مادر یا مادر پدر جده . ۳ - در بازی ورق ( گنجفه ) ورقی است که صورت زن ( ملکه ) بر آن منقوش است .
خاتون، مادربزرگ، زن نیکو، مادرمادر، مادرپدر

فرهنگ معین

[ تر. ] ( اِ. ) ۱ - کدبانو. ۲ - مادربزرگ . ۳ - از خال های ورق که میان شاه و سرباز جای دارد.

لغت نامه دهخدا

بی بی. ( اِ ) زن نیکو و خاتون خانه را گویند.( برهان ). اشکاسمی «بی بی » ، طبری «بی بی » ... اصلاً از ترکی شرقی است. ( حاشیه برهان چ معین ). زن نیکو و کدبانوی خانه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). خاتون. ( منتهی الارب ). زن نیکو. ( اوبهی ). خانم. خاتون. خدیش بانو. کدبانو. بیگم. سیده آغا. ستی. ( یادداشت بخط مؤلف ):
با زنش گفت خواجه کی بی بی
دل بر این نه که در جهان کیبی.
هاتفی.
شیوه اهل زمانه پیشه کن بگزین غلام
در حضر خاتون و بی بی در سفر اسفندیار.
انوری ( از آنندراج ).
|| مادربزرگ. مادر مادریا مادر پدر. جده. ( فرهنگ فارسی معین ). || بزر. تخم نوغان. ( یادداشت بخط مؤلف ). || صورتی از صور ورق قمار. ورقی از قمار که بر آن صورت زنی منقوش است. ( یادداشت بخط مؤلف ). در بازی ورق ( گنجفه )، ورقی است که صورت زن ( ملکه ) بر آن منقوش است. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. مادربزرگ.
۲. از ورق های بازی با نقش یک زن بر روی آن.
۳. [قدیمی] بانو.

دانشنامه عمومی

بیبی (فیلم). «نوزاد» (انگلیسی: Baby (2007 film)) یک فیلم است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به تزی ما و کنت چوی اشاره کرد.
مه ۲۰۰۷ (۲۰۰۷-05) (Los Angeles Asian Pacific Film Festival)
۳۰ دسامبر ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-12-۳۰) (United States)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بیْ بی، عنوان احترام آمیز به معنای بانو، کدبانو یا خاتونِ خانه برای بزرگداشت و تکریم زنان است.
اصل این کلمه ترکی شرقی و به معنای «مادرپیر»، «مادربزرگ»، «زن صاحب جاه»، «خانم»، و در ترکی آناتولی « عمه » است. در ترکی قدیم «بوبی» به معنی خانم و بیوه و احتمالاً نام آوا و از زبان کودکان گرفته شده است. عنوان بی بی به زبانهای فارسی و هندی نیز درآمده است. در زبان و ادب و شعر فارسی نیز بی بی به معنای بانو، کدبانوی خانه ، خاتون و زن نیکو آمده است.
← واژه بی بی به صورت پیش نام
(۱) آنندراج، محمدپادشاه، تهران، ۱۳۳۵ش. (۲) محمد مهدی استرابادی، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، ۱۳۷۴ش. (۳) ایرج افشار سیستانی، واژه نامۀ سیستانی، تهران، ۱۳۶۵ش. (۴) جاوید اقبال، جاویدان اقبال، ترجمۀ شهیندخت کامران مقدم، تهران، ۱۳۶۲ش. (۵) احمد اقتداری، فرهنگ لارستانی، تهران، ۱۳۴۴ش. (۶) امیرحسین اکبری شالچی، فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، تهران، ۱۳۷۰ش. (۷) محمد انوری، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۴۰ش. (۸) اوبهی هروی، حافظ سلطانعلی، فرهنگ تحفةالاحباب، به کوشش فریدون تقی زادۀ طوسی و نصرت الزمان ریاضی هروی، مشهد، ۱۳۶۵ش. (۹) محمدابراهیم باستانی پاریزی، خاتون هفت قلعه، تهران، ۱۳۴۴ش. (۱۰) سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ق. (۱۱) محمدحسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، به کوشش محمدمعین، تهران، ۱۳۶۱ش. (۱۲) ناصر بقایی، امثال فارسی در گویش کرمان، تهران، ۱۳۷۰ش. (۱۳) ابوالقاسم پورحسینی، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، ۱۳۷۰ش. (۱۴) عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ش. (۱۵) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۱۶) احمد دهلوی، فرهنگ آصفیه، لاهور، ۱۹۸۶م. (۱۷) محمدحسن رجبی، مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی از آغاز تا مشروطه، تهران، ۱۳۷۴ش. (۱۸) جمال رضایی، واژه نامۀ گویش بیرجند، تهران، ۱۳۷۳ش. (۱۹) عبدالحسین زرین کوب، پله پله تا ملاقات خدا، تهران، ۱۳۷۹ش. (۲۰) ضیاءالدین سجادی، فرهنگ لغات و تعبیرات با شرح اعلام و مشکلات دیوان خاقانی شیروانی، تهران، ۱۳۷۴ش. (۲۱) احمد شاملو، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۷ش. (۲۲) شرافت نوشاهی، شریف احمد، شریف التواریخ، گجرات، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۲۳) ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ش. (۲۴) سهیلا شهشهانی، چهارفصل آفتاب، تهران، ۱۳۶۶ش. (۲۵) محمود صرافی، فرهنگ گویش کرمانی، تهران، ۱۳۷۵ش. (۲۶) هیبت الله غفاری، ساختارهای اجتماعی عشایر بویراحمد، تهران، ۱۳۶۸ش. (۲۷) میرزاحسین فراهانی، سفرنامه، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، ۱۳۴۲ش. (۲۸) فرحناز قاضیانی، بختیاریها، بافته ها و نقوش، تهران، ۱۳۷۶ش. (۲۹) حسین کاظم قدری، تورک لغتی، استانبول، ۱۹۲۸م. (۳۰) عمررضا کحاله، اعلام النساء، بیروت، مؤسسةالرساله. (۳۱) ذوالفقار کرمانی، جغرافیای نیمروز، به کوشش عزیزالله عطاردی، تهران، ۱۳۷۴ش. (۳۲) کیا، صادق، واژه نامۀ طبری، تهران، ۱۳۲۷ش. (۳۳) اسدی طوسی، لغت فرس، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۹ش. (۳۴) لغت نامۀ دهخدا. (۳۵) ظهراب مددی، واژه نامۀ زبان بختیاری، تهران، ۱۳۷۵ش. (۳۶) محمدجواد مشکور، تعلیقات بر اخبار سلاجقۀ روم ابن بی بی، تهران، ۱۳۵۰ش. (۳۷) محمدمعصوم معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۴۵ش. (۳۸) منزوی، خطی مشترک. (۳۹) محمدباقر نیرومند، واژه نامه ای از گویش شوشتری، تهران، ۱۳۵۵ش.

گویش مازنی

/bi bi/ جده - مادر بزرگ مادری

۱جده ۲مادر بزرگ مادری


پیشنهاد کاربران

یعنی عزیزم ، عشقم

به رل هاشون میگن که اکثرا معنی بچه و نوزاد رو میده

Baby=عزیزم جنسی. طفل شیر خوار .

بیبی سه معنی داره که جمله مشخص میکنه کدومه اولی بیبی یعنی خانوم یاکد باند
دومی یعنی نوزاد یابجهی کوچیک واخری عزیزم ممنون که خوندید

بیبی بیشترتون به معنی بچه میگین ولی معنی عزیزم هم داره0_0: )

کسایی که رل زدن به هم. میگن و معنی عزیزم. و عشقم میده
به معنی نوزاد هم هست

به معنی کودک
به معنی نوزاد😂😐

بیبی یعنی بچه کودک
و کشانی ک رل زدن ب هم میگن بیبی ( بیب )

بیبی:
سه تا معنی داره
1_عزیزم ( کسایی که رل زدم به هم میگن ( 💔🥴 )
2_ خانم، بانو ( بازم رلا میگن )
3_بچه، نی نی ( baby )
اگه یجا نوشته بودبیب همون بیبی هست بعضیا میگن بیب 👋🏼👋🏼بای بای

مادربزرگ.

در زبان لری بختیاری به معنی
خانم. عروس

بی بهیگ::بی بهی، بی بی ، بود عروس

بانو، خانم، خاتون، ملکه و خانم سیده ( نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲ عددی پاسور )

زن نجیب وبااصالت
کدبانو

در گویش هرمزگانی مادر بزرگ

بی بی دختر و یا زن خان است ، یعنی از خانواده بزرگ و در ورق بازی بی بی در زبان انگلیسی پرنسسین گفته میشود و یا کنتس .

بیبی یعنی عزیزم

بیبی یعنی خانم، بانو ، کد بانو ، و. . . .

بی بی در ترکی به معنی "کدبانو و عمه" می باشد


مثال: بی بی قیزی کیمین اوده گالیب سان ( در معنی کدبانو )
معنی؛مثل یه دختر خانم کدبانو خونه موندی

مثال: آنا هاچان گدجاخ بی بیم گیله اونو چوخ اوزلمیشم ( در معنی عمه )
معنی: مامان کی میریم خونه عمه دلم براش تنگ شده

اصلا این واژه ترکی شرقی می باشد با توجه به دیوان لغات دهخدا و . .

بی بی یعنی مادربزرگ

در زبان ترکی بی بی به معنی عمه هست که در زبان این کلمه را به مادر بزرگ نسبت میدهند که اشتباه جای افتاده


کلمات دیگر: