کلمه جو
صفحه اصلی

پر میوه

فارسی به انگلیسی

fertile, fruitful, prolific

fertile, fruitful


مترادف و متضاد

merry (صفت)
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه

فرهنگ فارسی

( صفت ) پر ثمر پر حاصل .

لغت نامه دهخدا

پرمیوه. [ پ ُ وَ / وِ ] ( ص مرکب ) پرثمر. پرحاصل.
- پرمیوه شدن ؛ اِثمار.

فرهنگ عمید

باغ یا درخت که میوۀ بسیار داشته باشد، پربار، پُربَر.


کلمات دیگر: