کلمه جو
صفحه اصلی

معقرب

فرهنگ فارسی

( اسم ) جایی که عقرب بسیار داشته باشد کژدم ناک .

فرهنگ معین

(مُ عَ رَ ) [ ع . ] (ص . ) خمیده ، کج .

لغت نامه دهخدا

معقرب. [ م ُ ع َ رَ ] ( ع ص ) کج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خمیده و منه صدغ معقرب ، یعنی موی پیچه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برگشته. ( از اقرب الموارد ) :
زخم عقرب نیستی بر جان من
گر ورا زلف معقرب نیستی.
دقیقی.
دل در آن زلف معنبرچه نکوست
مرغ در دام معقرب چه خوش است.
خاقانی.
|| انه لمعقرب الخلق ؛ یعنی او درشت و گرداندام و تواناست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درشت و فراهم آمده اندام. ( از اقرب الموارد ). || مددکار قوی. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معقرب. [ م ُ ع َ رِ ] ( ع ص ) مکان معقرب ؛ جای کژدم ناک. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ماده بعد شود.

معقرب . [ م ُ ع َ رَ ] (ع ص ) کج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خمیده و منه صدغ معقرب ، یعنی موی پیچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برگشته . (از اقرب الموارد) :
زخم عقرب نیستی بر جان من
گر ورا زلف معقرب نیستی .

دقیقی .


دل در آن زلف معنبرچه نکوست
مرغ در دام معقرب چه خوش است .

خاقانی .


|| انه لمعقرب الخلق ؛ یعنی او درشت و گرداندام و تواناست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درشت و فراهم آمده اندام . (از اقرب الموارد). || مددکار قوی . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

معقرب . [ م ُ ع َ رِ ] (ع ص ) مکان معقرب ؛ جای کژدم ناک . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.


فرهنگ عمید

۱. کج، خمیده.
۲. مددکار قوی.

پیشنهاد کاربران

هو
کج وخمیده مانند دم عقرب.


کلمات دیگر: