( اسم ) راننده و برند. خر خربنده خرکچی .
نام یکی از وادیهای خوارزم است در نواحی ساوکان .
نام یکی از وادیهای خوارزم است در نواحی ساوکان .
خرور. [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از وادیهای خوارزم است در نواحی ساوکان . (از معجم البلدان ).
خرور. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) زن که فرجش بسیار آبناک باشد. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ).
فردوسی .
خرور. [ خ ُ ] (ع مص ) افتادن . || از بالا بپایین افتادن . || شکافتن چیزی . || هجوم آوردن بر کسی از جایی که معلوم نباشد. || مردن . || آواز کردن گربه و ببر و پلنگ . (منتهی الارب )(از لسان العرب ) (از تاج العروس ). خرخر کردن . || آواز کردن در خواب . (از آنندراج ). خرخر کردن . آواز کردن ، آن آوازی که از خیشوم بوقت خواب برآید. || بانگ کردن آب . (تاج المصادر بیهقی ).
خرکچی#NAME?