کلمه جو
صفحه اصلی

حرانی

فرهنگ فارسی

عمربن یونس یکی از اطبای اندلس

لغت نامه دهخدا

حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ثابت بن سنان بن ابراهیم بن زهرون . پزشک بغدادی . (هدیة العارفین ج 1 ص 248). و رجوع به ابوالحسن حرانی شود.


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) سلیمان بن عبداﷲبن محمدبن سلیمان ابی داود، مکنی به ابوایوب . از ابونعیم کوفی روایت کند. و نیز راوی جد خود بود. و ابوعروه ٔ حرانی از وی روایت کند. در 8 شوال 263 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ثابت بن سنان بن قرةبن هارون . پزشک صابئی مکنی به ابوالحسن . متوفی 365 هَ . ق .او راست : کتاب التاریخ که وقایع سالهای 295-363 هَ .ق . را گرد آورده است . (هدیة العارفین ج 1 ص 248).


حرانی. [ ح َرْ را ] ( ص نسبی )نسبت به حران. عده ای از رجال بدین نسبت شهرت دارند.ولیکن فیروزآبادی در قاموس گوید: و النسبة الیه [ حران ] حرنانی و لاتقل حرانی و ان کان قیاساً، و شارح زبیدی و یاقوت گویند: این مانند آن است که نسبت به مانی را منانی گویند و حال آنکه قیاس مانوی میباشد.
- رطل حرانی ؛ نوعی رطل است. رجوع به رطل شود.

حرانی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) یکی از مشاهیر پزشکان اسلام است. در اواسط قرن سوم هجری در زمان محمدبن عبدالرحمان از ملوک اموی اندلس میزیسته است. اصلاً حرانی بوده به اندلس رفته و در قرطبه مسکن گزیده ، برای تسکین دردها شربتی مؤثر ترکیب نموده که موجب شهرت وی گردیده و آنرا «المغیث الکبیر» میخوانده اند و صورت ترکیب این شربت را پنهان میداشت و از جمله اسرار مخصوص بخود او بود، و برای کشف این سِر پنج تن از اطبای قرطبه به تدقیقات و مطالعات پرداختند و عاقبت به اکتشاف اجزای آن موفق شدند ولی به مقدار آنها پی نبردند. در این حال خود حرانی صورت ترتیب و ترکیب داروی نامبرده را اعلام نموده و از آن زمان از طرف اطبای اندلس پذیرفته و محل استفاده عموم واقع شد. ( قاموس الاعلام ترکی ).

حرانی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قرةبن مروان بن ثابت حرانی بغدادی. پزشک صابئی متوفی 335 هَ. ق. او راست :زبدةالحکم من الحکمة. اغراض کتاب مجسطی. تفسیر مقاله نخستین از مخروطات. کتاب آلات الظلال. کتاب الرخامة.النخبة الحکمیة. ( هدیة العارفین ج 1 ص 6 از فهرست ).

حرانی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) ابن تیمیه. رجوع به ابن تیمیه شود.

حرانی. [ ح َرْ را] ( اِخ ) ابن شعبه. رجوع به حسن بن علی بن حسین شود.

حرانی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) احمدبن ابی الفتح بن ابی بکر اصفهانی ، مکنی به ابوالشکر. از ابوالعباس احمدبن محمدبن حسین خیاط و ابوالقاسم عبدالرحمان بن ابی عبداﷲبن منده و محمودبن جعفر کوسج و جز ایشان حدیث شنید. یاقوت از سمعانی نقل کند که گفت در اصفهان از گفته وی حدیث نوشتم و در همانجا در رجب 543 هَ. ق. درگذشت. ( معجم البلدان ).

حرانی. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) احمدبن حمدان بن شبیب بن حمدان بن محمود حرانی ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوعبداﷲ نمیری حنبلی. در حران به سال 603 هَ. ق. بزاد و در قاهره به سال 695 هَ. ق. درگذشت. او راست : جامعالفنون و سلوةالمحزون. ردّ بر تائیه ابن فارض. رعایةالکبیر در فروع حنبلی. ( هدیة العارفین ج 1 ص 102 ).

حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قرةبن مروان بن ثابت حرانی بغدادی . پزشک صابئی متوفی 335 هَ . ق . او راست :زبدةالحکم من الحکمة. اغراض کتاب مجسطی . تفسیر مقاله ٔ نخستین از مخروطات . کتاب آلات الظلال . کتاب الرخامة.النخبة الحکمیة. (هدیة العارفین ج 1 ص 6 از فهرست ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ابن تیمیه . رجوع به ابن تیمیه شود.


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) احمدبن ابی الفتح بن ابی بکر اصفهانی ، مکنی به ابوالشکر. از ابوالعباس احمدبن محمدبن حسین خیاط و ابوالقاسم عبدالرحمان بن ابی عبداﷲبن منده و محمودبن جعفر کوسج و جز ایشان حدیث شنید. یاقوت از سمعانی نقل کند که گفت در اصفهان از گفته ٔ وی حدیث نوشتم و در همانجا در رجب 543 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) احمدبن حمدان بن شبیب بن حمدان بن محمود حرانی ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوعبداﷲ نمیری حنبلی . در حران به سال 603 هَ . ق . بزاد و در قاهره به سال 695 هَ . ق . درگذشت . او راست : جامعالفنون و سلوةالمحزون . ردّ بر تائیه ٔ ابن فارض . رعایةالکبیر در فروع حنبلی . (هدیة العارفین ج 1 ص 102).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) احمدبن یونس . یکی از اطبای معروف و مشهور اندلس است . در زمان عبدالرحمان ثالث ملقب به ناصر به مشرق سفر کرد و به بغداد آمد. در اینجا علم پزشکی را از ثابت بن سنان بن ثابت بن قره ، و کحالی را از ابن وصیف آموخت و به اندلس بازگشت ، و طبیب مخصوص ناصرگردید و به حرمت و اعتبار فوق العاده نایل گشت ، و برخی از شربتها و معجونها را بترتیب ویژه ای ترکیب نمودکه فوق العاده مرغوب و محل استفاده ٔ عامه واقع شد تاآنجا که ده نفر داروساز استخدام نمود و بکار واداشت و فقرا و ضعفا را مجاناً معالجه می کرد و در تشخیص ومداوای امراض صاحب شهرت بسزا بود. پاره ای از موفقیتهای فوق العاده از وی نقل می کنند. حین وفات بیش از صدهزار دینار نقد میراث گذارد. (قاموس الاعلام ترکی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) حسن بن محمدبن ابی معشر حرانی ، مکنی به ابوعروة. حافظ امام است . او راست : «تاریخ الجزیرة». در ذیحجه ٔ 318 هَ . ق .به نودوشش سالگی درگذشت . (معجم البلدان ) (سمعانی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) سلمان بن سیف بن یحیی بن درهم ، مکنی به ابوداود. از سعیدبن سرخ و یزیدبن هارون روایت کند. و گروهی از وی روایت کنند. در حران به روز شنبه نیمه ٔ شعبان 296 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) سلیمان بن عمربن سالم بن المشدحرانی ، ملقب به جمال الدین ، مکنی به ابوالربیع حنبلی . متوفی 622 هَ . ق . او راست : اعتقاد اهل حران . الراجح فی الاصول . صرف الالتباس عن بدیعة قرائةالاخماس . نفی الاَّفات عن آیات الصفات . (هدیة العارفین ج 1 ص 398).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) سنان بن ابی الفتح حرانی بغدادی حاسب . او راست : حساب المکعبات . شرح جبر و مقابله ٔ خوارزمی . شرح جمع و تفریق خوارزمی . کتاب التحت در حساب هندی . الجمع و التفریق . الوصایا. (هدیة العارفین ج 1 ص 410 از فهرست ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) شبیب بن حمدان بن شبیب کحال طبیب ، تقی الدین ابوعبدالرحمان حرانی حنبلی ، ساکن قاهره . در 621 هَ . ق . متولد شد و در 695 هَ . ق . درگذشت . او راست : دیوان شعر. (هدیة العارفین ج 1 ص 415).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عبدالاحدبن محمدبن عبدالاحد حرانی ، مکنی به ابوالمحاسن حنبلی . در حلب به سال 803 هَ . ق . درگذشت . او راست : کافیةالقاری فی فنون المقاری در قراآت قرآن . (هدیة العارفین ج 1 ص 493).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عبدالرحیم بن احمد، مکنی به ابوطیب بغدادی کاتب ادیب . او راست : کتاب البلاغة. کتاب الرسائل . (هدیة العارفین ج 1 ص 559 از فهرست ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عبدالقادربن عبدالقاهربن عبدالمنعم بن محمدبن حمدبن سلامة حرانی ، ملقب به ناصح الدین و مکنی به ابوالفرج ، مفتی حنبلی . در 564 هَ . ق . متولد شده و در 634 هَ . ق . درگذشته است . او راست : المذهب المنضد فی مذهب احمد. مناسک الحج . (هدیة العارفین ج 1 ص 596).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عبداللطیف بن عبدالمنعم بن علی بن نصر حرانی ، مکنی به ابوالفرج حنبلی محدث . در 672 هَ . ق . درگذشت . او راست : ثمانیةالنجیب در حدیث . سباعیات النجیب . (هدیة العارفین ج 1 ص 616).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عبدالمنعم بن نصربن یعقوب بن احمدبن علی مقری ، مکنی به ابومطهر حرانی جوباری شامکانی . از اهل اصفهان از محله ٔ حران که از محال جوبار است ، می بود. و شامکان از قرای نیشابور است . وی شیخی صالح و اهل خیر بود. از جد مادری خود ابوطاهر احمدبن محمود ثقفی روایت کرد و ابوسعداز وی روایت کند. وی در 451 هَ . ق . متولد شد و در رجب 535 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ) (سمعانی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) علی بن علان بن عبدالرحمان حرانی حافظ، مکنی به ابوالحسن . او راست : «تاریخ الجزیرة». و از ابویعلی موصلی و ابوبکر محمدبن احمدبن شیبة البغدادی و ابوبکر محمدبن علی الباغندی و محمدبن جریر و از ابوالقاسم بغوی و از ابوعروبه ٔ حرانی و عده ٔ بسیار دیگر روایت کند. و تمام بن محمد دمشقی و ابوعبداﷲبن منده و ابوالطبیر عبدالرحمان بن عبدالعزیز و جز ایشان از وی روایت کنند. به روز اضحی سال 355 هَ . ق . درگذشت . حافظ و ثقه و نبیل بود. (معجم البلدان ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) علی بن عمربن احمدبن عماربن عبدوس حرانی فقیه حنبلی واعظ. متولد 501 هَ . ق . و متوفی 556 هَ . ق . او راست : تفسیر قرآن . مجالس الوعظ. المذهب فی المذهب . (هدیة العارفین ج 1 ص 698).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) عمربن یونس . یکی از اطبای اندلس و برادر احمدبن یونس است . در عصر عبدالرحمان ناصربا برادرش به بغداد رحلت نموده ، از ثابت بن سنان بن ثابت بن قره فن طبابت ، و از ابن وصیف علم کحالت را آموخته به میهن خود بازگشت و به احترامات و طبابت مخصوص ناصر نایل شد و در مدینةالزهرا مسکنش دادند، اما عمرش چندان امان نداد و درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) کلاب بن حمزه ، مکنی به ابوالهندام نحوی . ابن ندیم در فهرست گوید: در خدمت قاسم بن عبداﷲ درآمد و او را ستود. او راست : الاراکة. الجامع فی النحو. ما تلحن فیه العامة. (هدیة العارفین ج 1 ص 838).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) محب الدین ابوالبرکات عبدالسلام حرانی . او راست : «المنتقی فی الاحکام الشرعیة من کلام خیرالبریة» که با شرح آن مسمی به «نزل من أتقی بکشف احوال المنتقی » مرتب بر یک فاتحه و سه افادة و خاتمه در هند به سال 1292 هَ . ق . چاپ شده است . (معجم المطبوعات ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) مخلدبن یزید، مکنی به ابوالحسن یا ابویحیی . از ثوری و ابن جریج روایت کند. و عبدالحمیدبن محمد حرانی از وی روایت کند. در 193 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) یکی از مشاهیر پزشکان اسلام است . در اواسط قرن سوم هجری در زمان محمدبن عبدالرحمان از ملوک اموی اندلس میزیسته است . اصلاً حرانی بوده به اندلس رفته و در قرطبه مسکن گزیده ، برای تسکین دردها شربتی مؤثر ترکیب نموده که موجب شهرت وی گردیده و آنرا «المغیث الکبیر» میخوانده اند و صورت ترکیب این شربت را پنهان میداشت و از جمله ٔ اسرار مخصوص بخود او بود، و برای کشف این سِر پنج تن از اطبای قرطبه به تدقیقات و مطالعات پرداختند و عاقبت به اکتشاف اجزای آن موفق شدند ولی به مقدار آنها پی نبردند. در این حال خود حرانی صورت ترتیب و ترکیب داروی نامبرده را اعلام نموده و از آن زمان از طرف اطبای اندلس پذیرفته و محل استفاده ٔ عموم واقع شد. (قاموس الاعلام ترکی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ )احمدبن عبداﷲبن میسرة. ساکن نهاوند بود و از یحیی بن سلیمان روایت کند. حدیثهای مخدوش دارد. (سمعانی ).


حرانی . [ ح َرْ را ] (ص نسبی )نسبت به حران . عده ای از رجال بدین نسبت شهرت دارند.ولیکن فیروزآبادی در قاموس گوید: و النسبة الیه [ حران ] حرنانی و لاتقل حرانی و ان کان قیاساً، و شارح زبیدی و یاقوت گویند: این مانند آن است که نسبت به مانی را منانی گویند و حال آنکه قیاس مانوی میباشد.
- رطل حرانی ؛ نوعی رطل است . رجوع به رطل شود.


حرانی . [ ح َرْ را] (اِخ ) ابن شعبه . رجوع به حسن بن علی بن حسین شود.


حرانی . [ح َرْ را ] (اِخ ) سنان بن ثابت بن قرة پزشک حرانی ، مکنی به ابوسعید. در 331 هَ . ق . در بغداد درگذشت . مسیحی بود و اسلام آورد. او راست : رساله ای برای ابن رایق .رساله ای برای ابوالحسن علی بن عیسی . رساله ای در اخبار نیاکان خودش . رساله ای در استواء. رساله ای برای بحکم . رساله ٔ تاریخ ملوک سریانی . رساله ٔ سهیل . شرح مذهب صابئی . رساله ای در فرق میان نویسنده و شاعر. رساله ای در تقسیم هفته بر کواکب . رساله ای در نجوم . کتاب التاجی در احوال عضدالدولة. (هدیة العارفین ج 1 ص 410).


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حرانی (ابهام زدایی). حرانی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابن شعبه حرانی، ابومحمد، حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی، از شخصیت های برجسته و از چهره های درخشان فقهای شیعه در قرن چهارم هجری• حماد بن هبة الله فضیلی حرانی، حرّانی، حمّاد بن هبة اللّه بن حمّاد فضیلی، کنیه اش ابوالثنا، محدّث و مورخ قرن ششم
...


کلمات دیگر: