مترادف مبارزه : جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد، جنگیدن، رزمیدن
برابر پارسی : پیکار، چالش، ستیز، نبرد
fighting together, combat, campalgn
agitation, campaign, combat, contention, crusade, drive, fight, strife, struggle, war, warfare
نيزه بازي سواره , مبارزه کردن
۱. جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد
۲. جنگیدن، رزمیدن
جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد
جنگیدن، رزمیدن
مبارزة. [ م ُ رَ زَ ] (ع مص ) از میان صف بیرون آمدن برای حرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). با کسی به جنگ بیرون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مبارزه . مبارزت . بیرون آمدن از میان صف برای جنگیدن . || کارزار کردن .جنگیدن . || (اِمص ) محاربة. ج ، مبارزات .
- مبارزه کردن ؛ کارزار کردن . جنگیدن .
پیکار، چالش، ستیز، نبرد