کلمه جو
صفحه اصلی

نامساعد


مترادف نامساعد : ناجور، ناسازگار، ناموافق

متضاد نامساعد : مساعد

برابر پارسی : ناساز، ناسازگار

فارسی به انگلیسی

adverse, disadvantageous, unfriendly, untoward, unfavorable, tough

adverse, disadvantageous, unfavorable, unfriendly, untoward


فارسی به عربی

سیی
( نامساعد (درمورد باد ) ) غیر عادل
( نامساعد (مانند هوا ) ) مزعج

سيي


مترادف و متضاد

bad (صفت)
زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، ناصحیح، زیان اور، بد خو، مهمل

unfavorable (صفت)
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نامطلوب، نامیمون

inimical (صفت)
مضر، نامساعد، معاند، غیر دوستانه، دشمنانه

inadequate (صفت)
نامساعد، نابسنده، غیر کافی

uneven (صفت)
نامساعد، نا هموار، ناصاف، ناجور

unfair (صفت)
نا درست، نامساعد، نا هموار، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف

unclear (صفت)
نامساعد، نا پیدا، نامعلوم، نامفهوم، معلق

ناجور، ناسازگار، ناموافق ≠ مساعد


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه مساعدت وهمراهی نکند. ۲ - ناموافق ناسازگار: طالع ناساز و بخت نامساعد چون مرا داد سر در وادی اندوه ازین خرم دیار .

لغت نامه دهخدا

نامساعد. [ م ُع ِ ] ( ص مرکب ) ناموافق. ناسازوار. ( آنندراج ). ناموافق. کسی یا چیزی که مساعدت و همراهی نکند. ضد مساعد.( ناظم الاطباء ). که یار و مساعد و موافق و همراه نیست. کجرفتار. ناهمراه. مخالف. ستیزه گر. نادمساز. ناهمراه. مخالف. ستیزه گر. نادمساز. ناهموار :
زمانه نامساعد را از این گونه بجز حجت
به زرّ و گوهر الفاظ و معنی کس نیاراید.
ناصرخسرو.
یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد. ( گلستان ).
روزگار نامساعد مردم ناسازگار.
؟

فرهنگ عمید

۱. ناموافق، ناسازگار.
۲. آن که مساعدت نکند.


کلمات دیگر: