مترادف مبتلا کردن : گرفتار کردن، دچار کردن، اسیر کردن، مبتلا ساختن، معتاد کردن، شیفته کردن، دل باخته کردن، عاشق کردن
مبتلا کردن
مترادف مبتلا کردن : گرفتار کردن، دچار کردن، اسیر کردن، مبتلا ساختن، معتاد کردن، شیفته کردن، دل باخته کردن، عاشق کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اصب
مترادف و متضاد
شیفته کردن، دلباخته کردن، عاشق کردن
۱. گرفتار کردن، دچار کردن، اسیر کردن، مبتلا ساختن
۲. معتاد کردن
۳. شیفته کردن، دلباخته کردن، عاشق کردن
گرفتن، اسیر کردن، مبتلا کردن
درک کردن، توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مبتلا کردن، قاپیدن، مصادره کردن، تصاحب کردن، به تصرف درآوردن، دچار حمله شدن
گرفتار کردن، دچار کردن، اسیر کردن، مبتلا ساختن
معتاد کردن
کلمات دیگر: