واریز
فارسی به انگلیسی
settled, [n.] C.E. settlemant
liquidation
فارسی به عربی
مستوطنة , مقعد
مترادف و متضاد
واریز
مسکن، توافق، تعدیل، تسویه، تصفیه، ته نشینی، پرداخت، واریز، کلنی، زیست گاه
فرهنگ فارسی
(اسم ) عمل واریختن . ۲ - تفریغ حساب تسوی. حساب . ۳ - فرو ریختن قمستی از بنا چاه قنات و غیره .
فرهنگ معین
۱ - (اِمص . ) عمل ریزش یا ریختن . ۲ - ریختن پول به حساب .
لغت نامه دهخدا
واریز. ( اِمص مرکب ) عمل واریختن. رجوع به واریختن شود. انهدام. ریختن قسمتی از بنا یا چاه و قنات و نظایر آن. || تفریغ حساب. تسویه حساب.
فرهنگ عمید
۱. = * واریز کردن
۲. خراب شدن، خرابی.
* واریز کردن: (مصدر متعدی )
۱. ریختن مقداری پول به یک حساب مشخص.
۲. (مصدر لازم ) فرو ریختن چیزی مثل گچ یا کاهگل از سقف یا دیوار، خراب شدن: دیوار اتاق واریز کرده بود.
۲. خراب شدن، خرابی.
* واریز کردن: (مصدر متعدی )
۱. ریختن مقداری پول به یک حساب مشخص.
۲. (مصدر لازم ) فرو ریختن چیزی مثل گچ یا کاهگل از سقف یا دیوار، خراب شدن: دیوار اتاق واریز کرده بود.
۱. = 〈 واریز کردن
۲. خراب شدن؛ خرابی.
〈 واریز کردن: (مصدر متعدی)
۱. ریختن مقداری پول به یک حساب مشخص.
۲. (مصدر لازم) فرو ریختن چیزی مثل گچ یا کاهگل از سقف یا دیوار؛ خراب شدن: دیوار اتاق واریز کرده بود.
کلمات دیگر: