کلمه جو
صفحه اصلی

ناکار

فارسی به عربی

خامد

مترادف و متضاد

useless (صفت)
خنثی، بیهوده، بی مصرف، عاری از فایده، غیر قابل استفاده، غیر ضروری، عاطل، زائد، نا کار، بی فایده، بلا استفاده، عبث، باطله

failed (صفت)
ناموفق، نا کار

unfit (صفت)
ناجور، نا شایسته، نا کار، نا مناسب، غیر مقبول، ناباب

no-good (صفت)
نا کار

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بسبب ضربه یازخمی از کار افتاده صدمه دیده آسیب رسیده .

فرهنگ معین

(ص . ) (عا. ) کسی که ضربة کاری خورده و صدمة شدید دیده باشد.

لغت نامه دهخدا

ناکار. ( ص مرکب ) در تداول ، صدمه دیده. بسختی صدمه دیده. جراحت رسیده و از کار افتاده. آنکه بر اثر ضربه یا زخمی از کار افتاده باشد.

فرهنگ عمید

از کارافتاده، عاطل و بی اثر.

گویش بختیاری

1. ناتوان؛ 2. از کار افتاده بر اثر ضربه یا زخم، صدمه دیده.



کلمات دیگر: