کلمه جو
صفحه اصلی

مبل


مترادف مبل : صندلی تشک و پشتی دار

برابر پارسی : کاچال، کدابزار

فارسی به انگلیسی

furniture

فارسی به عربی

اثاث

مترادف و متضاد

صندلی تشک و پشتی‌دار


furniture (اسم)
سامان، اسباب، مبل، وسایل، اثاثه، اثای خانه، پایه مبل و صندلی

فرهنگ فارسی

اسباب خانه ازقبیل میزوصندلی ونیمکت باروپوش پارچه، وسایراشیائ چوبی
( اسم ) لوازم خانه مانند صندلی میز نیمکت و غیره اثاثه : ارباب ثروت در داشتن مبل همی با هم تفاضل میکنند و تفاخر مینمایند .
خصم مبل ثابت

فرهنگ معین

(مُ ) [ فر. ] (اِ. ) نوعی صندلی راحت که معمولاً بزرگ و نرم و دسته دار است .
(مُ بِ ) [ ع . ابلال ] (اِفا. ) ۱ - ریزنده . ۲ - ترکننده . ۳ - اشکبار. ۴ - شفا یافته .

(مُ) [ فر. ] (اِ.) نوعی صندلی راحت که معمولاً بزرگ و نرم و دسته دار است .


(مُ بِ) [ ع . ابلال ] (اِفا.) 1 - ریزنده . 2 - ترکننده . 3 - اشکبار. 4 - شفا یافته .


لغت نامه دهخدا

مبل. [ م ُ ب ِل ل ] ( ع ص ) ( از «ب ل ل » ) ریزنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
چشمه شد چشم عسس ز اشک مبل
نی ز گفت خشک بل از بوی دل.
مولوی.
|| صحت یافته. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ترکننده و اشکبار. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || یاری دهنده در هر کار که خواهند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مبل. [ م ِ ب َل ل ] ( ع ص ) ( از «ب ل ل » ) ثابت. ( اقرب الموارد ). خصم مبل ؛ سخت ثابت در خصومت. ( منتهی الارب ). دشمن سخت ثابت در خصومت. ( ناظم الاطباء ).

مبل. [ م ُ ] ( فرانسوی ، اِ ) اثاث البیت. کاچال. رخت. رخت خانه. ماعون. قماش خانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). عموماً به تمام اشیاء منقولی که در خانه مورد استفاده قرار می گیرد و یا برای تزیین خانه به کار می رود و خصوصاً به چهارپایه های به نسبت بزرگی اطلاق کنندکه از چوب و فلز و فنرهای نرم سازند و با پارچه های خوشرنگ یا پوست یا پلاستیک و جز آن آنها را پوشانند تا براحتی بر آن بتوان نشست : ارباب ثروت درداشتن مبل همی با هم تفاضل میکنند و تفاخر مینمایند. ( المآثر و الاثار ص 113 ). دشک و بالش و درون مبلها هم از هوا پر شده بود. ( سایه روشن صادق هدایت ص 14 ).

مبل . [ م ِ ب َل ل ] (ع ص ) (از «ب ل ل ») ثابت . (اقرب الموارد). خصم مبل ؛ سخت ثابت در خصومت . (منتهی الارب ). دشمن سخت ثابت در خصومت . (ناظم الاطباء).


مبل . [ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) اثاث البیت . کاچال . رخت . رخت خانه . ماعون . قماش خانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عموماً به تمام اشیاء منقولی که در خانه مورد استفاده قرار می گیرد و یا برای تزیین خانه به کار می رود و خصوصاً به چهارپایه های به نسبت بزرگی اطلاق کنندکه از چوب و فلز و فنرهای نرم سازند و با پارچه های خوشرنگ یا پوست یا پلاستیک و جز آن آنها را پوشانند تا براحتی بر آن بتوان نشست : ارباب ثروت درداشتن مبل همی با هم تفاضل میکنند و تفاخر مینمایند. (المآثر و الاثار ص 113). دشک و بالش و درون مبلها هم از هوا پر شده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 14).


مبل . [ م ُ ب ِل ل ] (ع ص ) (از «ب ل ل ») ریزنده . (غیاث ) (آنندراج ) :
چشمه شد چشم عسس ز اشک مبل
نی ز گفت خشک بل از بوی دل .

مولوی .


|| صحت یافته . (غیاث ) (آنندراج ). || ترکننده و اشکبار. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || یاری دهنده در هر کار که خواهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

۱. نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دسته‌های چوبی و تشک و پشتی نرم.
۲. اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت.


۱. ریزنده.
۲. تر‌کننده.
۳. اشک‌بار.


۱. نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دسته های چوبی و تشک و پشتی نرم.
۲. اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت.
۱. ریزنده.
۲. تر کننده.
۳. اشک بار.

دانشنامه عمومی

لم تن (Lam Tan) وسیله ای که باعث لم دادن تن یا بدن می شود.(بجای مبل)


پیشنهاد کاربران

"مبل" واژه ای فرانسوی است.
معادل فارسی: نشیمن = صندلی تُشَک دار

Sofa

کاناپه

مبل=دربره چین ( در بر محیط چینده می شود ) .

مبلکلاسیک_کلمه ی فرانسوی


مبل تک نفره armchair
مبل دو نفره love chair
کاناپه sofa

مبل تک نفره armchair
مبل دو نفره loveseat
کاناپه sofa

صندلی ( chair )
نشیمن ( sofa )
صندلی دسته دار = نشیمن تک نفره ( armchair )


کلمات دیگر: