کلمه جو
صفحه اصلی

نجات دادن


برابر پارسی : جستاندن

فارسی به انگلیسی

deliver, rescue, resuscitate, salvage, save

فارسی به عربی

سلم

مترادف و متضاد

rescue (فعل)
رهایی دادن، خلاص کردن، نجات دادن، رهانیدن

salvage (فعل)
نجات دادن، از خطر نابودی نجات دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نجات بخشیدن .

لغت نامه دهخدا

نجات دادن. [ ن َ / ن ِ دَ ] ( مص مرکب ) رها کردن. آزاد نمودن. خلاص نمودن. ( ناظم الاطباء ). انجاء. رهانیدن :
خاک درگاهت دهد از علت خذلان نجات
کاتفاق است این که از یاقوت کم گردد وبا.
خاقانی.

جدول کلمات

رهانیدن

پیشنهاد کاربران

مخالف رهانیدن

نجات دادن =to seva

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
ارجو که بسعی و اهتمام تو
زین غم بدهد خلاص دادارم.
مسعودسعدسلمان.
داند که نکرده ام گناهی
آن کس که خلاص خواهدم داد.
مسعودسعدسلمان.
بخت ار بتو راه دادنم نتواند
آخر ز خودم خلاص دادن داند.
خاقانی.
بده دینار از قیدم خلاص داد . ( گلستان سعدی ) .

خلاصی دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده
که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا.
نظیری ( از آنندراج ) .



کلمات دیگر: