مترادف مبهم : ابهام آمیز، اسرارآمیز، نامشخص، غیرواضح، ناواضح، پوشیده، پیچیده، تاریک، تیره، رمزآمیز، گنگ، مرموز، مشکل، معقد، نامعلوم، مغلق، نامفهوم
متضاد مبهم : بی ابهام، روشن، مفهوم، واضح
برابر پارسی : گنگ، پیچیده، ناآشکار، پوشیده، دو پهلو، سربسته
ambiguous, vague
ambiguous, blank, blind, blurry, borderline, cryptic, dim, double Dutch, dubious, equivocal, filmy, fuzzy, hazy, ill-defined, imprecise, incomprehensible, indefinable, indefinite, indeterminate, indistinct, intangible, misty, nebulous, noncommittal, noncommittally, oblique, obliquity, obscure, opaque, opaquely, runic, subtle, uncertain, unclear, vague, veiled, woolly
معمايي , مبهم , ناپيدا , نامعلوم , غير برجسته , کمرنگ , نامريي , جزءي , غيرمحسوس , غيرمشخص , غير معلوم , سر بسته وابهام دار
ابهامآمیز، اسرارآمیز، نامشخص، غیرواضح، ناواضح، پوشیده، پیچیده، تاریک، تیره، رمزآمیز، گنگ، مرموز، مشکل، معقد، نامعلوم، مغلق، نامفهوم ≠ بیابهام، روشن، مفهوم، واضح
مبهم .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) بندکننده ٔ در. || پوشیده دارنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مجهول و مطلق گذارنده ٔ چیزی . (ناظم الاطباء).
مبهم . [ م ُ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) جداکننده . (آنندراج ). مبهم البهم ؛ جدا کننده ٔ ستور ریزگان را از مادر آنها در چرا. (ناظم الاطباء). || اقامت کننده در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ناصرخسرو (دیوان ص 275).
ناصرخسرو (دیوان ص 278).
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 285).
ناصرخسرو.
پیچیده.
دو پهلو، پوشیده، پیچیده، سربسته