کلمه جو
صفحه اصلی

احکم

عربی به فارسی

با حکم قضايي فيصل دادن , فتوي دادن(در) , داوري کردن , محکوم کردن , مقرر داشتن , دانستن , فرض کردن , فتوي دادن , حکم کردن , فيصل دادن , احقاق کردن , حکومت کردن , حکمراني کردن , تابع خود کردن , حاکم بودن , فرمانداري کردن , معيف کردن , کنترل کردن


فرهنگ فارسی

حکیم تر، دانشمندتر، عادل تر، محکم تر، استوارتر
از اعلام است

لغت نامه دهخدا

احکم. [ اَ ک َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از حکم و حکمت. عادل تر. داورتر. ( مهذب الاسماء ). دانشمندتر. حکیم تر.
- امثال :
احکم من زرقاء الیمامة.
احکم من لقمان .
احکم من هرم بن قطبة. ( مجمعالأمثال میدانی ).
|| محکم تر. استوارتر : ان احکم المصنوعات و اتقن المرکبات ما کان تألیف اجزائه... ( رسائل اخوان الصفا ).

احکم. [ اَ ک َ ] ( ع اِ ) از اعلام است.

احکم . [ اَ ک َ ] (ع اِ) از اعلام است .


احکم . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حکم و حکمت . عادل تر. داورتر. (مهذب الاسماء). دانشمندتر. حکیم تر.
- امثال :
احکم من زرقاء الیمامة .
احکم من لقمان .
احکم من هرم بن قطبة . (مجمعالأمثال میدانی ).
|| محکم تر. استوارتر : ان ّ احکم المصنوعات و اتقن المرکبات ما کان تألیف اجزائه ... (رسائل اخوان الصفا).


فرهنگ عمید

۱. عادل تر.
۲. محکم تر، استوارتر.

دانشنامه عمومی

احکم (یمن). احکم به عربی ( أحکَم )، روستایی است در دهستان نجره از توابع استان اَبیَن در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ پنجم، وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن ( ۵۵) نفر (۶ خانوار) می باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَحْکَم: محکم ترین (در جمله "أَحْکَمِ ﭐلْحَاکِمِینَ "یعنی حکمش معتبرین و متقن ترین حکم است)
معنی أَحْکُمُ: حکم می کنم
ریشه کلمه:
حکم (۲۱۰ بار)

پیشنهاد کاربران

حکم کن


کلمات دیگر: