کلمه جو
صفحه اصلی

گزارشگر


مترادف گزارشگر : خبرنگار، رپرتر، گزارشگر، مخبر، مفسر

فارسی به انگلیسی

newspaperwoman, newsman, newspaperman, reporter

newsman, newspaperman, reporter


فارسی به عربی

مراسل

مترادف و متضاد

reporter (اسم)
خبرنگار، مخبر، گزارشگر، مخبر رادیویی

خبرنگار، رپرتر، گزارشگر، مخبر، مفسر


فرهنگ فارسی

گزارش دهنده، مورخ، به معنی تعبیرکننده خواب هم گفته اند
( صفت ) ۱ - بیان کننده اظهار کننده . ۲ - شرح کننده مفسر : گزارشگر کارگاه سخن چنین گوید از موبدان کهن . ( نظامی ) ۳ - طرح کننده ( نقاشی ) طراح : سخن را گزارشگر نقشبند چنین نقش بر زد بچینی پرند . ( شرفنام. نظامی )

فرهنگ معین

( ~ . گَ )(ص فا. )شرح دهنده ، مخبر، خبرنگار.

لغت نامه دهخدا

گزارشگر. [ گ ُ رِ گ َ ] ( ص مرکب ) ( از: گزارش + گر، پسوند شغل ) ( حاشیه برهان چ معین ). معبر وتعبیرکننده خواب. ( برهان ) ( آنندراج ). || اداکننده. شرح کننده. تفسیرکننده. مفسر :
چارگوهر به سعی هفت اختر
شده بیرنگ را گزارشگر.
سنایی.
گزارشگر دفتر خسروان
چنین کردمهد گزارش روان.
نظامی.
|| آورنده. || برنده. || قبول کننده. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. گزارش دهنده.
۲. مورخ.
۳. [قدیمی] تعبیر کنندۀ خواب.
۴. [قدیمی] طرح کننده، طراح.

دانشنامه عمومی

گزارشگر (به انگلیسی: Reporter) گونه ای از خبرنگاری است که در آن، شخص به تحقیق درباره مباحث گوناگون و ارائه اطلاعات به دست آمده از آن در رسانه های گروهی می پردازد.
گزارشگران کار خود را برای جمع آوری اطلاعات، از راه های گوناگونی مانند اطلاعات منتشر شده در روزنامه ها، حضور به عنوان شاهد در حوادث گوناگون، تحقیق از راه مصاحبه با افراد، رجوع به پرونده های عمومی و ... انجام می دهند. جمع آوری اطلاعات به شکل گزارش در اختیار رسانه های عمومی قرار می گیرد. یک گزارشگر، بیشتر وقت خود را در اتاق خبر، یا به عنوان شاهد و ناظر حوادث یا در حال مصاحبه با افراد می گذراند.

پیشنهاد کاربران

soccer commentator


کلمات دیگر: